منتظر

ساخت وبلاگ
منتظر...ادامه مطلب
ما را در سایت منتظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : س.افصحی didaryar بازدید : 180 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1391 ساعت: 16:20

غيبت صغرى و غيبت كبرى 
سه دوره 
دوران زندگى امام زمان عليه السلام را مى توان به سه دوره تقسيم كرد:
1- دوره كودكى (از سال 255 تا سال 260).
2- دوره غيبت صغرى (از سال 260 تا 329).
3- دوره غيبت كبرى (از سال 329 هجرى قمرى شروع مى شود تا وقتى كه فرمان و نهضت جهانى آن حضرت از طرف خداوند متعال صادر گردد).
اخبار و روايات در اين مورد بسيار است كه براى آن حضرت دو غيبت خواهد بود، يكى كوتاه ، دومى طولانى ، در غيبت طولانى در غيبت صغرى (كوتاه ) خواص شيعه و نواب خاص آن حضرت با او تماس داشته اند، ولى در غيبت طولانى او، توده مردم از اقامتگاه او بى خبرند جز دوستان مورد اعتماد كه متصدى خدمتگذارى از اقامتگاه او مى باشند، و طبق روايتى همواره سى تن از شيعيان و نزديكان در حضور آن حضرت هستند كه هر گاه عمر يكى از آنان بسر آمد يكى ديگر بجاى او تعيين مى شود. (85)
و به گفته صاحب مستدرك ، مرحوم نورى رحمه اللّه اگر تقدير نباشد كه اين سى نفر مانند خود امام زمان عليه السلام عمر طولانى داشته باشند در هر قرنى 30 نفر از مؤ منين پرهيزكار و بسيار سعادتمند، به سعادت خدمتگذارى و مصاحبت آن حضرت نائل مى شوند. (86)
به هر حال اين افراد همان اوتادند كه در محضر آن حضرت به سر مى برند، اكنون درباره غيبت صغرى و كبرى به شرح كوتاهى مى پردازيم .
چگونگى غيبت صغرى و نواب چهارگانه 
وضع زمان و عدم پذيرش مردم باعث شد كه امام زمان عليه السلام از نظرها پنهان گردد، اين پنهانى كه از آن به عنوان غيبت ، ياد مى شود تا وقتى كه مردم آماده شدند و شرايط ظهور مهيا گرديد ادامه دارد.
ولى طبيعى است كه وقتى امام مردم غايب شد، مردم را به حال خود نمى گذارد، بلكه افرادى مخصوص را بين خود و مردم واسطه قرار مى دهد، وظيفه مردم هم اين است كه با كنجكاوى دقيق اين افراد را بشناسند و تكليف خود را از آنها بگيرند.
بر همين اساس پس از آنكه امام زمان عليه السلام در سال 260 هنگام رحلت پدر بزرگوارشان ، از نظرها پنهان شدند (و غيبت صغرى به وجود آمد) تا نيمه شعبان سال 329 چهار نفر از علماء و فقهاء ربانى به ترتيب زير از جانب آن حضرت تعيين شده و واسطه بين آن حضرت و مردم شدند:
2- محمد بن عثمان رحمه اللّه كه 5 سال عهده دار نيابت خاص بود و در سال 305 درگذشت .
3 حسين بن روح رحمه اللّه كه در شعبان سال 326 وفات كرد.
4- على بن محمد سميرى رحمه اللّه كه در نيمه شعبان سال 329 از دنيا رفت ، و امام به او دستور داد كه ديگر كسى از جانشين خود نكند.
از اين وقت به بعد دوران غيبت كبرى (طولانى ) آغاز شد (دستور و توقيع امام (عج ) به چهارمين نائبش در كتاب اعلام الورى صفحه 417 و... آمده است ).
غيبت كبرى كه از نيمه شعبان سال 329 شروع شد تا هنگام ظهور حضرت مهدى عليه السلام ادامه دارد.(87)اينك پرسيد كه شيعيان در اين زمان به چه كسى مراجعه كنند و وظائف دينى خود را از چه كسى بپرسند و به آن عمل كنند؟ پاسخ آنكه : خوشبختانه امام قائم (عج ) در اين مورد مردم را به اطاعت از ولى فقيه فرا خوانده است اينجا است كه مسئله معروف ((ولايت فقيه )) پيش مى آيد و درباره آن اكنون اندكى توضيح مى دهيم .
شرح كوتاهى درباره ولايت فقيه 
ولايت يعنى رهبرى و حكومت ، فقيه يعنى كسى كه داراى شرايط استنباط احكام از ادله اسلامى باشد، به علاوه عادل و پرهيزكار نيز باشد.
بنابراين ولى فقيه يعنى مرجع تقليدى كه شايستگى نيابت عام امام زمان عليه السلام را دارد، چنين فردى مى تواند به جانشينى از امام زمان عليه السلام زمام امور مردم را بدست گيرد، البته عقل و حتى آيات و روايات هم بيانگر اين است كه در ميان افراد، اعلم موجودين تقدم دارند.
درباره اصل ولايت فقيه دلائل فراوان داريم از جمله در روايت آمده است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم سه بار فرمود:
((خدايا جانشينان مرا مورد رحمتت قرار ده ، شخصى پرسيد جانشينان شما كيانند؟
فرمود: آنانكه پس از من مى آيند، گفتار و سنت (روش و سيره ) مرا نقل مى كنند و پس از من آن را به مردم مى آموزند.))
اسحاق بن يعقوب رحمه اللّه گويد از عثمان بن سعد رحمه اللّه اولين نائب خاص امام زمان عليه السلام خواستم نامه اى به امام عصر(عج ) برساند.
و در ضمن نامه پرسيدم در زمان غيبت به چه كسى مراجعه كنيم ؟ امام (عج ) با خط خودشان در پاسخ چنين مرقوم فرمود:
(( ...و امام الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواة احاديثنا، فانهم حجتى عليكم و انا حجة اللّه ؛))
... در حوادث به راويان احاديث ما مراجعه كنيد كه آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم بر شما)). (88)
البته دلائل ولايت فقيه بسيار زياد است در اين باره به كتاب شريف ولايت فقيه امام خمينى رحمه اللّه مراجعه كنيد.
در احتجاج طبرسى آمده : امام عسكرى عليه السلام در ضمن حديث ولانى فرمود:
(( فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه مخالفا لهواه ، مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه ، و ذلك لا يكون الا بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم ؛ ))
((هر كدام از فقهاء كه نگهدارنده نفس خود از انحرافات و صبر انقلابى دارند و حافظ دين خود و مخالف هوى و هوس خود و مطيع فرمان خدايش باشد، بر عوام است كه از وى تقليد كنند و چنين صفاتى را بعضى از فقهاى شيعه دارند، نه همه آنها.)) (89)
با توجه به واژه ((تقليد)) كه به معنى پيروى است ، مى فهميم كه امور مردم در زمان غيبت به فقهاء ربانى سپرده شده و آنها ولايت بر مردم دارند.
اين حديث ، شرايط يك فقيه را كه مى تواند جانشين امام زمان عليه السلام باشد بيان مى كند.
از آنجا كه توضيح اين روايت خود كتاب مفصلى مى خواهد بطور خلاصه بايد حكومتش بر مردم همانند حكومت امام على عليه السلام باشد، آنجا كه برادرش عقيل ، كه از گرسنگى رنگ بچه هاى او پريده شده و مطالبه كمك اضافى از بيت المال مى كند، آهن سرخ گداخته در دستش مى گذارد. (90)
و آنجا كه با خبر مى شود خلخال يك زن يهودى به دست دشمن از پايش در آمده سخت عصبانى مى شود. (91)
و آنجا كه مى بيند كارگزارانش به بيت المال تجاوز كرده اند و بنفع خويشاوندان برداشت كرده اند هر چند پسر عموى آن حضرت باشد نامه اى آتشين مى نويسد و به او اعتراض مى كند و از كار بركنارش مى سازد و مى نويسد: ((اين تبعيض را از دو فرزندم حسن و حسين عليهماالسلام هم نمى پذيرم .)) (92)
و آنجا كه مى بيند فرماندارش به ميهمانى پولدارى رفته فريادش به اعتراض ‍ بلند مى گردد. (93)
نامه هاى آن حضرت ، (كه در نهج البلاغه آمده ) به استانداران و بخشداران و فرماندارانش گوياى اين گونه حقائق است كه نائب بر حق امام زمان عليه السلام رعايت مى كند.
بنابراين ولايت فقيه همان دنباله امامت است . يعنى مجتهد اعلم به نيابت عام از امام زمان عليه السلام امور رهبرى امت را بدست مى گيرد.
توضيح چند اشكال 
آنانكه از اسلام دل خوشى نداشتند و ندارند، و آنها كه حسن نيت دارند ولى شناخت ندارند، شروع به ايراد تراشى به اين مسئله كه دنباله مساءله امامت است كرده اند. بيشتر اين ايرادات بى اساس ، از آنان است كه از اسلام مى ترسند، يعنى با تشكيل حكومت اسلامى منافع خود را در خطر مى بينند.
وقتى كه اين ايرادات را بررسى مى كنيم برگشت همه آنها به اين چهار ايراد است :
1- ولايت فقيه يك نوع حكومت روحانيت و انحصارطلبى است .
2- ولايت فقيه موجب استبداد و ديكتاتورى است .
3- ولايت فقيه با حاكميت ملى سازگار نيست .
4- ولايت فقيه موجب تعدد مراكز قدرت و تصميم گيرى مى شود.
پاسخ اين ايراد بطور فشرده 
در مورد اشكال اول :  
اولا ما مدعى نيستيم كه ((ولى فقيه )) كليه امور را بايد در دست داشته باشد و لذا در قانون اساسى مصوب امام و امت بخصوص در اصل 110 اختيارات ولى فقيه را بطور فشرده بيان داشته است .
ما نمى گوئيم ولى فقيه كليه زمام امور قانون گذارى و قدرت اجرائى را بدست مى گيرد، تا گفته شود اين يك نوع حكومت روحانيت و انحصارطلبى است بلكه ضمن آنكه مى بايست كليه مناصب براى مشروع بودنش با اجازه يك حاكم شرع مطلق باشد، ولايت فقيه از هر گونه انحراف فكرى و مكتبى و انحراف در مسير اجراء و پياده نموده احكام جلوگيرى مى نمايد.
با توجه به اينكه در هر كارى بايد به متخصص مراجعه كرد و با توجه به اينكه لباس و روحانى بودن دليل آن نمى شود كه در موارد حق از او پيروى نكنيم ، ما بايد پيرو حق باشيم هر چند اين حق از جانب روحانيت باشد. به اضافه اينكه بايد به شرايط ولايت فقيه كه در چه كسى هست توجه كرد نه به لباس او.
در مورد اشكال دوم :  
((ولى فقيه )) خودش غير از اسلام ، نظرى ندارد، تا او را به استبداد راءى متهم كنيم ، صفت آگاه ((تخصص )) و عادل (درستكار) حاكى است كه او در حفظ اسلام قدم برمى دارد، بنابراين اگر از اين خط منحرف شد، خودبخود از اين مقام بر كنار خواهد شد (با توجه به اينكه ملت مسلمان خواهان اجراى اسلام هستند نه غير اسلام ).
در مورد اشكال سوم :  
وقتى ملت ، مسلمان بودند، و در نهاد انقلابشان تشكيل حكومت اسلامى مى جوشيد، و به عبارت ديگر انقلابشان ، انقلاب نان و آب و مسكن نبود بلكه انقلاب مكتبى بود (كه البته در پرتو اين مكتب نان و آب و مسكن نيز هست ) معناى آن اين است كه ملت ، حكومت اسلامى را با آنچه كه در آن است مى خواهند، و روشن است كه از مهمترين مقررات اسلام ، مسئله امامت و ولايت فقيه است ، پس به اراده ملت كاملا توجه شده است ، وانگهى وقتى كه اكثريت ملت قانون اساسى را كه در آن اصل ولايت فقيه آمده تصويب كردند، آيا معناى اين مطلب اين نيست كه به آراء ملت احترام شده است ؟ با توجه به اينكه در مورد قانون اساسى كاملا به آراء ملت احترام و تكيه شده است و تشكيل مجلس شوراى اسلامى نيز مؤ يد اين مطلب است .
از طرفى اكثريت عملا به دنبال ((ولايت فقيه )) هستند، بنابراين در كجاى ولايت فقيه ضديتى با حاكميت ملت ديده مى شود؟!
در مورد اشكال چهارم :  
وقتى كه حكومت اسلامى و اعضاى حكومت اسلامى براساس يك قانون اساسى ، زير نظر يك رهبر ((كه ولى فقيه است )) باشد همه ارگانها در يك مسير گام برمى دارند، ديگر تعدد مراكز قدرت لازم نمى آيد.
ما اقرار مى كنيم كه در آغاز پيروزى انقلاب در بعضى از موارد بر اثر عواملى اين اشكال وجود داشت ، علت اين بود كه هنوز آن هماهنگى اسلامى و هدف از حكومت اسلامى در ميان نبود. ولى پس از تحقق حكومت تحت نظارت و رهبرى و ولايت فقيه ، حتما قدرتها و تصميمها به يك مركز برگشته و اين اشكال برطرف خواهد شد.
در اينجا اضافه مى كنم : چنين نيست كه عده مخصوصى حكومت را بدست گرفته باشند بلكه همه مردم مسلمان حكومت را بدست گرفته اند، نهايت اينكه نماينده هاى آنها يعنى افراد مورد قبول اكثريت با همكارى ملت دست اندر كار شده اند، اگر يك اتومبيل را در نظر بگيريم ، اين اتومبيل داراى دهها و صدها اعضا است كه هر كدام در ساختمان و حركت آن نقشى دارند، ولايت فقيه ، هم نقش دنده عوض كردن و هم نقش ترمز را دارد، تا هم آن را به حركت در آورد و به مقصد برساند و هم هنگام خطر با نگهدارى آن ، خطرات را دفع و رفع نمايد (البته از ذكر اين مثال پوزش مى طلبم )
لازم به تذكر است كه مساءله امامت و دنبال آن ولايت فقيه در بينش تشيع از اصول و اركان دين است ، و در اصول دين هر كس خودش بايد دليل و شناخت داشته باشد و تقليد روا نيست .
در اينجا اين سخن را نيز اضافه مى كنيم كه به حكم آيات و روايات از جمله :
(( يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى ؛))
((اى داود ما تو را خليفه خود در زمين قرار داديم ، بنابراين ببين مردم به حق حكومت و قضاوت كن و از هوى و هوس پيروى مكن .)) (94)
ولايت فقيه كه دنباله روى از پيامبران و امامان (سلام اللّه عليهم اجمعين ) است ، مبانى آن براساس اصالت جامعه يا اصالت فرد و يا اصالت انسان نيست ، بلكه مبانى آن براساس اصالت ((اللّه )) است كه امروز به صورت اسلام و قوانين اسلام متبلور شده است ، با توجه به اينكه با اجراى اسلام نيازهاى فردى و جامعه و انسانها تاءمين شده و همه را به سوى كمال و سعادت همه جانبه رهنمون مى سازد.
سؤ ال :  
در ضمن بررسى روايات مربوط به حضرت مهدى عليه السلام آمده كه امام صادق عليه السلام به مفضل رحمه اللّه فرمود:
(( هر بيعت ، قبل از ظهور مهدى عليه السلام ، كفر، نفاق و تزوير است و لعنت بر بيعت شونده و بيعت كننده .)) (95)
و از امام حسين عليه السلام نقل شده كه فرمود:
(( هر پرچم (برافراشته از رهبرى ) قبل از قيام مهدى عليه السلام طاغوت است .))
و بفرموده امام باقر عليه السلام :
((صاحب آن پرچم طاغوت است .)) (96)
آيا اگر ((ولى فقيه )) در زمان غيبت ، زمام رهبرى را بدست گيرد مشمول اين گونه روايات نيست ؟!
پاسخ :  
اين روايات مربوط به آن رهبرانى است كه مستقلا رهبرى امور را بدست مى گيرند، ولى در ولايت فقيه ، استقلال نيست ، بلكه نيابت به اذن عام حضرت مهدى (عج ) است ، چنانكه خود دلائل ولايت فقيه اين مطلب را ثابت مى كند، و در حقيقت اين پرچم و بيعت ، به عنوان نيابت و زمينه سازى براى ظهور آن حضرت مى باشد، و آن حضرت و امامان عليهم السلام ديگر هم چنين اجازه بلكه چنين تكليف را به مردان فقيه شايسته داده اند.
فائده غيبت طولانى چيست ؟ (97) 
مى پرسند:  
غيبت طولانى امام مهدى (عج ) و عدم دسترسى ما به او، چه سودى دارد؟
پاسخ :  
امام قائم (عج ) بخاطر عدم پذيرش جامعه ، از نظرها پنهان است ، او همچون امامان معصوم عليه السلام ديگر اگر آشكار بود، مردم همان كه با آن امامان كردند با او مى كردند، اما او غائب است تا مردم آمادگى پذيرش او را در طول زمان و با برنامه ريزيهاى دراز مدت و تكامل معنوى و مادى پيدا كنند.
غيبت او چنانكه در روايات آمده همچون پنهان شدن خورشيد پشت ابرها است ، گر چه ابرها از تابش مستقيم خورشيد ممانعت مى كنند، ولى هرگز نمى توانند تابش خورشيد را بطور كلى محو سازند.
غيبت امام قائم (عج ) دهها فايده دارد كه در اينجا به طور اختصار به چند فايده آن اشاره مى كنيم .
1- غيبت او به پيروانش اميد مى بخشد و آنها را دلگرم مى كند كه داراى چنين رهبرى هستند، با توجه به اينكه اميد، آن هم اميدى اين چنين ، سازنده است .
2- غيبت آن حضرت پيروانش را قدم به قدم آماده مى سازد تا آن حضرت را از عزلت بيرون آورند.
3- آن حضرت در عين اينكه غائب است گاه در مسائل مهم با فقهاء و بزرگان اسلام تماس مى گيرد و آنها را راهنمايى مى كند (چنانكه شواهد آن بسيار است و بعضى از آنها در اين كتاب آمده است .)
4- گفتگو درباره قيام مهدى (عج ) و تشكيل كنگره ها و كنفرانسها و تنظيم نوشته ها و مقالات در طول زمان با فرصت كافى موجب پرورش نفوس و آمادگى ، در انديشه انقلاب جهانى بودن و هدف دارى و... مى شود، در نتيجه آمادگيهاى فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى ، صنعتى ، اقتصادى و بالاخره نظامى در همه جا پيدا مى شود و به اين ترتيب زمينه سازى ظهور آن حضرت مهيا مى گردد.
5- شناخت موانع يك انقلاب جهانى در تمام ابعاد و براندازى آن موانع نياز به طول زمان و كمك فكرى بسيار در سطح جهان دارد، اين نيز يكى از فوائد غيبت امام قائم (عج ) مى باشد.
6- از طرفى طول غيبت و دورى مردم از رهبر مصلح و عادل موجب فساد در تمام زمينه ها شده ، و همين فساد موجب خستگى و ناراحتى و نارضايتى مردم مى شود و در دل اين فساد، جرقه هاى انقلاب بروز مى كند و مردم ، تشنه مصلح واقعى و عدالت مى شوند، چرا كه تا همه ، رنج ظلم و فساد را نبرند آماده درك لذت عدالت و اصلاح نخواهند شد، چنانكه در روايات مربوط به حضرت مهدى (عج ) بسيار آمده كه :
(( يملاء الارض عدلا و قسطا و نورا كما ملئت ظلما و جورا و شرا؛))
آن حضرت زمين را پر از قسط و عدل و نور خواهد كرد همان گونه كه پر از ظلم و جور و بدى شده باشد؟)) (98)
و انقلاب واقعى ، انقلابى است كه طبيعى و خودجوش و از متن توده ها برخيزد، و همگان به خوبى آن را درك كنند.
البته اين سخن به اين معنى نيست كه ما تن به ظلم و فساد دهيم ، و مبارزه با ظلم و فساد نكنيم كه شرع و عقل چنين اجازه اى به ما داده ، بلكه اين سخن خبر از آينده مى دهد، و حاكى است كه مردم بر اثر دورى از يك مصلح عادل و آگاه چگونه در لجن فساد فرو مى روند، در اين صورت بايد براى يافتن آن مصلح به پاخاست و خود گرفتارى مردم ، آنها را براى يافتن راه حل برمى انگيزاند.
آرى بايد مدتها بگذرد، تا مردم تكامل يابند و حقائق برايشان كشف گردد، و با تجربيات تلخ خود روى حكومتهاى باطل از آنها روگردان گردند و تشنه وجود امام قائم (عج ) شوند.
در قرآن كريم مى خوانيم :
(( سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق ؛))
بزودى آيات خود را از هر سوى جهان و در وجود خود مردم نشان مى دهيم تا براى آنها آشكار گردد كه او حق است .)) (99)
در مورد اينكه منظور از ضمير ((او)) به كجا بازگشت مى كند امام صادق عليه السلام در ضمن روايتى فرمود:
((منظور خروج (عج ) است كه او حق است (و حقانيتش آشكار مى گردد). )) (100)
منتظر...
ما را در سایت منتظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : س.افصحی didaryar بازدید : 191 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1391 ساعت: 16:12

نشانه هاى خود حضرت چيست ؟ 
پاسخ :  
مقدارى از نشانه هاى قائم (عج ) در ضمن اين كتاب آمده است ، ولى در اينجا نيز به چند نشانه اشاره مى كنيم :
امام صادق عليه السلام فرمود:
((امامت امت (42) صلاح نيست مگر براى شخص كه داراى سه خصلت باشد:
1- سزاوارترين مردم به امام قبل .
2- اسلحه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم در نزد او باشد.
3- امام سابق ، او را به طور آشكار، وصى خود كرده باشد.))(43)
اباصلت هروى گويد: به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم نشانه قائم (عج ) در وقت خروج چيست ؟
فرمود: ((او در سن پيران است ولى سيماى جوان دارد ناظران به او گمان مى برند كه چهل سال يا كمتر دارد، او با مرور شب و روز پير نمى شود تا پايان عمرش فرا رسد.))(44)
مرحوم صدوق رحمة الله از امام باقر عليه السلام نقل مى كند:
((نخستين سخنى كه حضرت مهدى (عج ) پس از قيام خود مى فرمايد اين است )):
((من بقية اللّه و حجت و خليفه خدا بر شما هستم ))
سپس هيچ كس بر او سلام نمى كند بر او سلام نمى كند مگر اينكه مى گويد:
(( السلام عليك يا بقية اللّه فى ارضه :))
((سلام بر تو اى بقيه (ذخيره بادوام ) خدا در زمين خدا.))(45)
قبلا گفتيم امام قائم (عج ) در تمام جهات شباهت به پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلم دارد حتى در قيافه و روش و خصوصيات .
نيز امام عليه السلام فرمود:
((در مكه تعداد بيعت كنندگان به 000/10 نفر مى رسند، و در سراسر زمين معبودى جز خدا يافت نمى شود و همه معبودهاى باطل ، آتش ‍ مى گيرند...))(46)
امام صادق عليه السلام فرمود:
((شب 23 ماه رمضان ندا بنام امام قائم (عج ) بلند شود، و آن حضرت در روز عاشورا كه در آن امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد، قيام كند، گويا روز شنبه دهم محرم را مى نگرم كه آن حضرت بين حجرالاسود و مقام ابراهيم عليه السلام و در كنار كعبه ايستاده و جبرئيل در حضورش است ، اعلام بيعت مى شود كه همه شيعيان و طرفداران او از اطراف جهان به مكه آيند و با او بيعت كنند، زمين براى آنها در نور ديده مى شود (كه زودتر برسند)، پس آنگاه خداوند زمين را كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد كند.))(47)
شخص پنج ساله چگونه امام مى شود؟ 

مى پرسند:  
حضرت قائم (عج ) هنگام شهادت پدر در سال 260 هجرى قمرى پنج سال داشت و پس از پدر امام بر مردم بود، آيا يك نفر پنج ساله مى تواند امامت كند؟
پاسخ :  
اگر كودكى ، بخاطر استعدادهاى فوق العاده كه خدا به او داده ، در اوج كمال بود، چه مانعى دارد امام مردم شود، مانند حضرت عيسى عليه السلام كه به فرموده قرآن در سن كودكى ، پيغمبر و حجت خدا شد و مانند بوعلى سينا و امثال او.(48) و در دنيا گاهى كودكان استثنائى و نابغه بسيارند مانند: ((سيد محمد طباطبايى قمى در عصر ما كه در پنج و نيم سالگى حافظ همه قرآن شد، و هم اكنون (49)كه حدود هفت سال دارد، دروس ‍ حوزوى را مى خواند، و آن چنان بر معناى آيات قرآن ، مسلط است ، كه در گفتگو، با آيات قرآن سخن مى گويد و به سؤ الات جواب مى دهد.(50)
و مانند توماس يونگ و امثال او كه در دو سالگى خواندن و نوشتن را مى دانست و در هشت سالگى به تنهائى به آموختن رياضيات پرداخت (51) بسيارند و اينها حكايت از آن مى كند كه چنين چيزى محال نيست وقتى محال نبود قدرت خدا به آن تعلق خواهد گرفت .
ما امامان ديگرى مانند امام جواد و امام هادى عليه السلام نيز داريم كه قبل از بلوغ به امامت رسيده اند.
چرا اين همه سخن از مهدى (عج ) 
مى پرسند:  
چرا از حضرت مهدى (عج ) آن همه سخن به ميان آمده پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و همه ائمه عليهم السلام در فرصتهاى مختلف از آن حضرت سخن گفته اند، حتى به جزئيات و شمائل و خصوصيات مربوط به آن حضرت تصريح كرده اند... كه درباره هيچ يك از ائمه عليهم السلام چنين نيست ؟
پاسخ :  
اين همه توجه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و امامان به حضرت مهدى (عج ) و ذكر ويژگيهاى شخص آن حضرت و قيام او... به خاطر چند جهت است :
1- مردم در طول زمان ، خود را آماده ، ظهور آن حضرت كنند و با داشتن هدف مشخص ، دنبال آن حضرت را بگيرند تا حكومت جهانى از دست استكبار جهانى بيرون آيد و بدست صالحان قرار گيرد و اين كار با نهضتهاى اسلامى عميق و پى گير قابل اجرا است .
2- ذكر خصوصيات براى آن است كه افراد دروغگو كه از معتقدات مذهبى مردم سوء استفاده كرده و در طول تاريخ خود را همان مهدى موعود خوانده اند، شناخته شوند و رسوا گردند.
3- اهميت مهدى (عج ) و انقلابش كه اميد همه در همه جهان در تاريخ است ، نيز عاملى است كه قبل از ظهورش از آن حضرت سخن بسيار به ميان آيد و قلبها و روحها بنام نام آن حضرت سرشار از اميد و توجه به آينده روشن گردد، و مؤ منان و مستضعفان بدانند كه خداوند آنها را به خودشان واگذار نكرده ، آنها حجت بر حق دارند، رهبرى معصوم ، پشتيبان آنها است ، با چنين پشتيبانى از هيچ چيز و هيچ كس نهراسند و تحت رهبرى او به پيش ‍ روند.
و در طول زمان غيبت ، با توجه به اوصاف او، دريابند كه چه كسى مى تواند به نيابت عام آن حضرت ، زمام امور و رهبرى را بدست گيرد، دريابند كه بايد نزديكترين فرد به اين خصوصيات و اوصاف ، بر مسند نيابت عام آن حضرت بنشيند و به عنوان ولايت فقيه مردم را رهبرى كند.
اما اگر اين خصوصيات ذكر نمى شد و اين همه اهميت به آن داده نمى شد، مردم در بسيارى از امور سياسى و اجتماعى و معنوى ، راه را گم مى كردند و از صراط مستقيم به سوى شرق و غرب پناه مى بردند.
آيا تلفظ بنام مقدس حضرت قائم (عج ) جايز است ؟ 
پاسخ :  
مشهور بين جمعى از محدثان و راويان آن است كه تكلم به نام اصلى امام عصر(عج ) حرام است ولى تلفظ به القاب آن حضرت مانند مهدى ، حجت ، قائم و... حرام نيست .
اينك اين سؤ ال پيش مى آيد آيا اين حكم مخصوص زمان غيبت صغرى بوده است همانگونه كه علامه مجلسى (در جلد 13 بحار، چاپ قديم ) از بعضى از علماء نقل كرده و يا در هر زمان و مكانى تا موقعى كه حضرتش ‍ ظهور كند حرام است ؟ و اينكه حرمت تلفظ نام مقدس آن حضرت بستگى به موارد خاصى مانند تقيه و ترس دارد كه اگر موارد ترس و تقيه نباشد جايز است ؟
و آيا اين مسئله اختصاص به آن بزرگوار دارد يا درباره ساير امامان عليه السلام نيز جارى است ؟
دانشمند معروف شيعه ، علامه عالى مقام شيخ حر عاملى در كتاب وسائل الشيعه در آغاز و آخر بابى كه به همين عنوان در كتاب مذكور اختصاص ‍ داده .(52)
همين قول را انتخاب كرده كه در مورد تقيه و خوف ، تلفظ بنام آن حضرت حرام است و در غير موارد تقيه و خوف حرام نيست .(53)
بررسى روايات : اين مساءله  
ما در اينجا نخست به تجزيه و تحليل و بررسى رواياتى كه در اين مورد رسيده مى پردازيم و پس از نتيجه گيرى نظر خود را خاطر نشان خواهيم ساخت .
رواياتى كه در اين مورد به ما رسيده ، پس از بررسى به چهار قسم تقسيم مى شوند:
1- قسم اول روايت :  
پاره اى از رواياتى كه در اين مورد رسيده ، دلالت دارند كه تلفظ نام مبارك حضرت ول عصر(عج ) به طور مطلق (در هر زمان و مكانى در هر شرايطى ) بى آنكه جاى تقيه باشد حرام است و در اين قسم روايات ، علت خاصى ذكر نشده است ، در اينجا بذكر چند نمونه از اين قسم روايات مى پردازيم .
1- مرحوم كلينى رحمه اللّه از على بن رئاب رحمه اللّه نقل مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:
(( صاحب هذا الامر لا يسميه باسمه الا كافرا؛))
نام مبارك صاحب اين امر (حضرت ولى عصر عج ) را هيچ كس جز شخص كافر نمى برد.)(54)
2- و نيز مرحوم كلينى از ريان بن صلت نقل مى كند كه گفت :
(( سمعت ابا الحسن الرضا عليه السلام و سئل عن القائم قال : لا يرى جسمه و لا يسمى اسمه ؛))
از حضرت رضا عليه السلام در مورد سؤ الى كه پيرامون حضرت قائم (عج ) شده بود شنيدم فرمود:(( جسمش ديده نمى گردد، و نامش برده نمى شود)).(55)
3- مرحوم صدوق رحمه اللّه در كتاب اكمال الدين از صفوان بن مهران نقل مى كند كه شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: مهدى (عج ) كه از فرزندان تو است كيست ؟
فرمود:
(( الخامس من ولدى السابع يغيب عنكم شخصه و لا يحل لكم تسميته ؛))
((مهدى پنجمين امام از فرزند امام هفتم است وجود مقدسش از شما پنهان مى شود و براى شما بردن نام او جايز نيست .))(56)
4- و نيز مرحوم صدوق رحمه اللّه در كتاب نامبرده از محمد بن عثمان بن عمرى رحمه اللّه نقل مى كند كه گفت : برايم دستخطى (توقيع ) پديدار شد كه با آن دستخط آشنا بودم (57)
به اين عبارت :
(( من سمانى فى مجمع من الناس فعليه لعنة اللّه ؛))
((كسى كه در ميان اجتماع مردم ، نام مرا ببرد، لعنت خدا بر او باد.))(58)
5- مرحوم صدوق رحمه اللّه در كتاب كمال الدين از حضرت عبدالعظيم حسنى رحمه اللّه نقل مى كند كه امام محمد تقى عليه السلام درباره حضرت قائم (عج ) فرمود:
(( يخفى على الناس ولادته و يغيب عنهم شخصه و تحرم تسميه و هو سمى رسول اللّه و كنيته ؛))
((تولد آن حضرت بر مردم مخفى است ، وجود او از انتظار آنان پنهان است و بر آنان بردن نام او حرام مى باشد، او هم نام و هم كينه ، رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم است )).(59)
و روايت ديگرى كه در اين معنى به ما رسيده است .
2- قسم دوم از روايات :  
پاره اى از روايات كه در اين مورد وارد شده به روشنى دلالت دارد بر ترك نام بردن آن حضرت تا موقعى كه قيام مى كند و سراسر زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد مى نمايد، اينك نظر شما را به چند نمونه از آنها جلب مى كنيم :
1- علامه مجلسى رحمه اللّه در كتاب بحارالانوار از محمد بن زياد ازدى رحمه اللّه نقل مى كند كه امام موسى بن جعفر عليه السلام هنگامى كه از امام قائم (عج ) سخنى به ميان آمد فرمود:
(( خفى على الناس ولادته و لا يحل لهم تسميته حتى يظهره عزوجل فيملاء به الارض قسمطا و عدلا، كما ملئت ظلما و جورا؛))
((تولد حضرت قائم (عج ) بر مردم پنهان است ، نام بردن او براى آنان جايز نيست تا وقتى كه خداوند متعال او را ظاهر كند، و به وسيله او زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نمايد.))(60)
2- علامه مجلسى رحمه اللّه از حضرت عبدالعظيم حسنى روايت مى كند كه اما هادى (عج ) درباره حضرت قائم (عج ) فرمود:
(( لا يحل باسم حتى يخرج يملاء الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا...؛))
((ياد كردن حضرت قائم (عج ) بنام جايز نيست تا وقتى كه نهضت كند و زمين را همان گونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نمايد.))(61)
3- مرحوم كلينى رحمه اللّه به سند خود از ابن هاشم داود بن قاسم جعفرى رحمه اللّه نقل مى كند كه امام باقر عليه السلام در ضمن حديثى فرمود:
(( و اشهد على رجل من ولد الحسن لايسمى و لا يكنى حتى يظهر امره فيملاها عدلا كما ملئت ((جورا انه القائم بامر الحسن بن على عليه السلام ؛))
گواهى مى دهم به آمدن مردى از فرزندان امام عسكرى عليه السلام كه نام و كنيه اش برده نمى شود تا قيامتش ظاهر گردد، زمين را همان گونه كه پر از جور شده پر از عدل و داد كند، اوست كه به امر جانشينى از امام حسن عسكرى عليه السلام مى پردازد.))(62)
4- مرحوم صدوق در كتاب اكمال الدين به سند خود از حضرت عبدالعظيم حسنى نقل مى كند كه وى (حضرت عبدالعظيم ) اعتقادات خودش را در محضر امام هادى عليه السلام عرضه داشت و (در ضمن ) به امامان يكى پس از ديگرى بنام اقرار كرد تا اينكه به امام دهم عرض كرد: اى سرور من ! پس از اينها امام من شما هستيد؟
حضرت فرمود:
(( و من بعدى ابنى الحسن فكيف للناس بالخلف من بعده ؟
قلت : فكيف ذلك ؟
قال : لانه لا يرى شخصه و لا سحل ذكره باسمه حتى يخرج فيملاء الارض ‍ قسطا و عدلا الى ان قال هذا دينى و دين آبائى ؛))
((اما بعد از من فرزندم حسن عليه السلام است ، پس حال مردم نسبت به جانشين بعد از او چگونه است ، عرض كردم : (براى چه ؟) چگونه است ؟
فرمود: زيرا او ديده نمى شود و بردن نامش جايز نيست تا وقتى كه قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد تا اينكه فرمود دين و عقيده من و پدرانم همين است .))(63)
3- قسم سوم از روايات :  
پاره اى از روايات دلالت دارند كه نام بردن حضرت مهدى (عج ) جايز نيست و در همين روايات عدم جواز نام بردن حضرت به خوف و ترس از ضرر تعليل شده است به عنوان نمونه به اين چند روايت ذيل وقت كنيد:
1- مرحوم كلينى رحمه اللّه به سند خود از على بن محمد از ابو عبداللّه صالحى رحمه اللّه نقل مى كند كه گفت : پس از درگذشت امام حسن عسكرى عليه السلام ، اصحاب ما از من خواستند كه اسم و مكان حضرت مهدى (عج ) را سؤ ال كنم (پس از سؤ ال ) جواب آمد:
(( ان دللتم على الاسم اذا دعوه و ان عرضو المكان دلوا عليه ؛))
((اگر آنها را به اسم حضرت مهدى (عج ) آگاه سازيد آن را ظاهر مى سازند، اگر مكانش را بشناسند بر ضد او اقدام مى كنند.))(64)
محدث بزرگ شيخ حر عاملى رحمه اللّه پس از نقل اين حديث مى گويد اين حديث دلالت دارد كه نهى ائمه اطهار عليهم السلام از نام بردن حضرت مهدى (عج ) مخصوص مواردى است كه خوف از ضرر و بروز فساد باشد.
2- نيز مرحوم كلينى رحمه اللّه از عبداللّه بن جعفر حميرى رحمه اللّه نقل مى كند: كه شخصى از محمد بن عثمان رحمه اللّه (نايب خاص دوم ) پرسيد: آيا جانشين حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام را ديده اى ؟ او در پاسخ گفت : آرى به خدا سوگند، تا اينكه پرسيد اسمش چيست ؟
در پاسخ گفت :
(( فالاسم محرم عليكم ان تساءلوا عن ذلك من عندى فليس لى ان احلل و لا احرم ولكن عنه عليه السلام فان الامر عند السلطان ابا محمد مضى و لم يخلف ولدا (الى ان قال ) و اذا وقع الاسم وقع الطلب فاتقوا اللّه وامسكوا عن ذلك ؛))
اما در مورد نام بردن از حضرت مهدى (عج ) پرسش كردن از آن ، بر شما حرام است ، اين را از پيش خود نمى گويم ، براى من روا نيست كه پيش خود چيز حلال را حرام و يا حرام را حلال كنم ولى حكم امام را گفتم ، زيرا زمامدار وقت چنين تصور مى كند كه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا چنين تصور مى كند كه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا رفت و فرزندى بجاى نگذاشت تا اينكه گفت : هر گاه نام حضرت مهدى عليه السلام برده شود نتيجه اش طلب كردن (دشمنان ) از اوست ، بپرهيزيد از خدا و از اين مطلب دوم فروبنديد.))(65)
اين روايت همانند روايت است كه با صراحت و روشنى دلالت دارد بر اينكه نهى از نام بردن حضرت ، به خاطر خوف و رسيدن ضرر به آن بزرگوار است ، چه آنكه وقتى نام او شناخته شد. دنبالش به جستجوى او خواهند پرداخت از اين رو امام عليه السلام از بردن نام آن حضرت نهى فرموده ، بلكه از نام بردن آن حضرت به طور مبهم رد شده ، تا كسى كه آن را نمى داند به آن مطلع نشود، لذا كسى كه مى داند بر او اظهار آن نام حرام است .
3- مرحوم صدوق رحمه اللّه در اكمال الدين از على بن عاصم كوفى رحمة اللّه نقل مى كند كه در ميان توقيعات (دست خطهاى ) امام زمان عليه السلام اين جملات پديدار شده :
(( ملعون ملعون من سمانى فى محفل من الناس ؛))
مشمول لعنت است كسى كه نام مرا در ميان اجتماعى از مردم ببرد.))(66)
اينكه حضرت شمول لعنت را مقيد بنام نموده در ميان اهل سنت (و بنى عباس ) دليل آن است كه در غير اجتماع آنها نام بردن آن حضرت جايز است .
بنابراين كه بگوئيم قيد در اين گونه موارد دلالت بر مفهوم دارد (بنابراين ) نهى امام عليه السلام به خاطر رعايت تقيه است .
4- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از محمد بن همام رحمة اللّه نقل مى كند كه : محمد بن عثمان عمرى گفت :
(( خرج توقيع به خط عرفته من سمانى فى محمع من الناس فعليه لعنة اللّه ؛))
در توقيعى كه آن را مى شناختم از حضرت ولى عصر(عج ) است چنين پديدار شد: كسى كه نام مرا در ميان جمعيتى از مردم ببرد لعنت خدا بر او باد.(67)
دلالت اين حديث بر اين كه حرمت نام بردن حضرت مهدى (عج ) مخصوص موارد خوف و ضرر است همانند دلالت حديث قبل است .
5- علامه مجلسى رحمة اللّه نقل مى كند كه ابن خالد كابلى رحمة اللّه گفت :
هنگامى كه امام سجاد عليه السلام از دنيا رفت ، به حضور امام باقر عليه السلام شرفياب شدم و عرض كردم قربانت گردم حتما اخلاص و انس ‍ و الفت مرا نسبت به پدر بزرگوارت و وحشت مرا از مردم مى شناسى .(68)
امام باقر عليه السلام فرمود: آرى راست مى گوئى اينك منظورت چيست ؟
عرض كردم : قربانت گردم ، پدرت آن چنان صاحب اين امر (حضرت مهدى (عج ) را برايم توصيف كرده كه اگر او را در راهى ببينم دستش را مى گيرم .
حضرت فرمود: اى ابو خالد منظورت چيست ؟
گفتم : مى خواهم نام حضرتش را برايم بگوئى تا او را بنام بشناسم .
فرمود:
(( ساءلتنى و اللّه يا ابا خالد عن سؤ ال مجهد و لقد ساءلتنى عن امر لو ان بنى فاطمة عرفوه حرصوا على ان يقطعوا بضعته ؛))
اى ابو خالد به خدا سوگند از من سؤ ال ناراحت كننده اى مى پرسى ، از موضوعى مى پرسى كه به كسى از آن خبر نداده ام تا به تو خبر دهم ، از مطالبى سؤ ال مى كنى كه اگر فرزندان حضرت فاطمه عليهاالسلام او را مى شناختند حرص آن داشتند كه او (حضرت مهدى ) را قطعه قطعه كنند.(69)
اين كه مى گويد اگر فرزندان فاطمه عليهم السلام او را مى شناختند... دلالت دارد بر اين كه عده اى از آنها قصد ضرر رساندن به حضرت مهدى (عج ) را داشتند، تا چه رسد به غير آنها. از اين رو امام باقر عليه السلام آن حضرت را به نام ياد نكرد تا نامش پوشيده بماند و شناخته نشود و دستهاى مخالفان به آن حضرت نرسد، از ترس آنكه مبادا به وجود مقدسش ضررى برسد...
نتيجه اينكه : روايات قسم سوم بيانگر اين است كه پوشاندن نام حضرت مهدى (عج ) به خاطر امر تعبدى خاص نيست ، بلكه تنها به ملاك تقيه (با آن شرايطى كه دارد)، مى باشد.
4- قسم چهارم از روايات :  
پاره اى از روايات كه در اين مورد به ما رسيده دلالت دارند كه خود ائمه اطهار عليهم السلام يا اصحابشان در موارد متعددى حضرت مهدى (عج ) را بنام ياد كرده اند.
بى آنكه ائمه عليهم السلام اصحاب خود را از اين كار نهى كنند به اين چند نمونه از روايات ذيل كه اين معنى را تاءييد مى كند دقت كنيد:
(( ان ابا محمد الحسن بن على العسكرى بعث الى بعض من سماه ، شاة مذبوحة و قال : هذه من عقيقة ابنى محمد؛))
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام براى بعضى از افراد كه نام آنها را برده ، گوسفند ذبح شده اى را فرستاده و فرمود: اين گوسفند عقيقه (70) فرزندم محمد (حضرت مهدى (عج ) است .(71)
اين روايت دلالت دارد كه ائمه عليهم السلام صريحا اسم حضرت مهدى (عج ) را مى بردند و ضمنا اجازه به ديگران نيز داده اند.
2- مرحوم صدوق نقل مى كند: ابوغانم خادم گفت :
(( ولد لابى محمد عليه السلام مولود فسماه محمدا و عرضه على اصحابه يوم الثالث و قال هذا صاحبكم من بعدى و خليفتى عليكم و هو القائم (عج )؛))
براى امام عسكرى عليه السلام فرزندى متولد شد، او را محمد ناميد، روز سوم او را به اصحاب خود نشان داده و فرمود: اين نوزاد بعد از من سرپرست و رهبر شما و جانشين من نسبت به شماست و قائم ((عج )) همين است .)) (72)
اين حديث گر چه دلالت آشكار ندارد كه ائمه اطهار عليهم السلام نام مبارك حضرت مهدى (عج ) را برده اند، ولى اگر نام بردن آن حضرت ممنوع بود ابوغانم خادم ، نام او را بر زبان نمى آورد، بلكه اين حديث ((بطور اجمال )) دليل آن است كه امام حسن عسكرى عليه السلام براى ابوغانم و امثال او تصريح به نام حضرت مهدى (عج ) كرده است .
3- مرحوم صدوق رحمة اللّه از مرحوم كلينى رحمة اللّه و او از اعلان بن رازى رحمة اللّه و او از بعضى اصحاب نقل مى كند:
((وقتى همسر حضرت امام عسكرى عليه السلام باردار شد، امام حسن عليه السلام به او فرمود:
(( ستحملين ولدا و اسمه محمد و هو القائم من بعدى ؛))
بزودى پسرى را حمل مى كنى كه نامش ((محمد)) است قائم بعد از من اوست .)) (73)
نقل اين احاديث بطور اجمال گواه بر جواز نام بردن آن حضرت است .
4- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از ابن نصره رحمة اللّه و او از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه جابر بن عبداللّه انصارى رحمة اللّه گفت :
((در نزد حضرت فاطمه زهراء عليهاالسلام صحيفه درخشانى يافتم كه در آن نام ائمه اطهار عليهم السلام از فرزندانش مذكور بود، آنگاه جابر آنها را به رديف خواند تا گفت :
(( ابوالقاسم محمد بن الحسن حجد اللّه على خلقه القائم امه جارية اسمها نرجس ؛))
ابوالقاسم محمد فرزند امام حسن عسكرى ، حجت خدا بر آفريده هايش كه قائم است ، مادرش كنيز و نرجس نام داشت .))
نقل كردن همه راويان اين روايات به اضافه جابر، دليل آن است كه چنين نيست كه نام بردن حضرت مهدى (عج ) به طور كلى در همه جا و همه حالات ممنوع مى باشد.
5- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از ابن جارود رحمة اللّه و او از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
((پدرم از پدرش نقل كرد كه امام على عليه السلام روى منبر فرمود: در آخر زمان مردى از فرزندانم خروج و قيام مى كند سپس اوصاف و احوال حضرت قائم (عج ) را تشريح كرد و آنگاه فرمود:
(( له اسمان ، اسم يخفى فاحمد و اما الذى يعلن فمحمد...؛))
او دو نام دارد يك نامش پنهان است كه عبارت از احمد مى باشد، اما نام ديگرى كه آشكار است محمد است .)) (74)
اين روايت دلالت دارد كه تصريح بنام حضرت به گفتن محمد، حتى بالاى منبر جايز است .
6- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه با اسناد بسيارى از حسن بن محبوب رحمة اللّه و او از ابن داود رحمة اللّه و او از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه جابر رحمة اللّه گفت :
((بحضور حضرت فاطمه عليهاالسلام شرفياب شده و در مقابل او لوح و صفحه اى ديدم كه در آن نامهاى اوصياء از فرزندان آن بانوى بزرگوار مذكور بود، شمردم دوازده نفر بودند كه آخر آنها حضرت قائم (عج ) بود.
(( ثلته منهم محمد و اربعة منهم على ؛))
نام سه نفر از آنها محمد بود (يعنى امام پنجم و امام نهم و امام مهدى (عج ) و نام چهارم نفر آنها على بود يعنى امام اول و چهارم و هشتم و دهم .)) (75)
7- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از مفضل بن عمر رحمة اللّه نقل مى كند كه گفت :
به حضور امام صادق عليه السلام شرفياب شدم و عرض كردم : براى ما ائمه بعد از خود را معرفى بفرمائيد، فرمود: (( الامام بعدى ابنى موسى و الخلف الماءمول المنتظر محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى ؛))
امام بعد از من فرزند موسى عليه السلام است ، جانشينى كه مورد آرزو و انتظار مردم است ، او محمد فرزند حسن ، فرزند على ، فرزند محمد، فرزند على ، فرزند موسى مى باشد. (76)
8- علامه طبرسى رحمة اللّه در كتاب اعلام الورى از محمد بن عثمان عمرى رحمة اللّه و او از پدرش نقل مى كند كه امام عسكرى عليه السلام در خبرى كه از پدرانش نقل مى فرمود بيان داشت :
((زمين هيچگاه خالى از حجت خدا بر مخلوقاتش نيست و كسى كه از دنيا برود ولى امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است ، و اين مطلب حق است همانگونه كه روز، حق است .
شخصى از آن حضرت پرسيد: امام و حجت بعد از تو كيست ؟ فرمود:
(( ابنى محمد هو الامام و الحجة بعدى فمن مات و لم يعرفه مات ميتة جاهلية ؛))
پسرم محمد امام و حجت بعد از من است كسى كه از دنيا برود ولى او را نشناخته باشد، مانند مردگان دوران جاهليت مرده است .)) (77)
و روايت ديگرى كه به اين مطلب دلالت دارند.
نظر علامه بزرگوار شيخ حر عاملى رحمة اللّه :  
محدث و دانشمند معروف شيخ حر عاملى صاحب كتاب وسائل الشيعه در آخر باب 33 از ابواب امر به معروف ، مطلب بسيار خوبى گفته است آنجا كه مى گويد:
((درباره تصريح بنام حضرت مهدى (عج )، امر بنام بردن آن حضرت به طور عموم ، يا خصوص ، يا صراحت ، يا اشاره و ابتداء، و يا به عنوان تقرير و بيان كردن ، در روايات و زيارتها و دعاها و تعقيبات نماز و تلقين ميت و... جدا بسيار است .)) (78)
و در پاورقى (وسائل ، ج 11، ص 492) به نقل از شيخ حر عاملى رحمة اللّه آمده :
جماعتى از علماء ما در كتاب حديث و اصول و كلام و... تصريح بنام حضرت مهدى (عج ) كرده اند كه از آنها علامه حلى رحمة اللّه و محقق رحمة اللّه و مقداد رحمة اللّه و سيد مرتضى رحمة اللّه و شيخ مفيد و ابن طاووس رحمة اللّه و... مى باشند، ولى علمايى كه نام بردن آن حضرت را حرام دانسته كم هستند، ما اين مطالب را در رساله جداگانه اى بحث كرده ايم .
اين بود آنچه كه در اين مورد از روايات مختلف و گفتار اصحاب وارد شده است .
شكى نيست كه قول به حرمت نام بردن آن حضرت (عج ) تعبدا، سخنى خالى از تحقيق است ، گر چه بعضى از بزرگان به آن تصريح نموده اند، بلكه ظاهر آن است كه : ممنوعيت نام بردن آن حضرت بستگى به وجود ملاك تقيه دارد، ولى در غير موارد تقيه مانند امثال زمان ما بنابر تحقيق حرام نيست .
ايرداى بر كلام علامه مجلسى رحمة اللّه  
آنچه علامه مجلسى پس از ذكر پاره اى از روايات كه دلالت بر ممنوعيت نام بردن آن حضرت تا هنگام ظورش دارد (79) مى گويد:
((قول به اينكه لحن روايات صراحت دارند كه حرمت نام بردن امام عصر(عج ) مخصوص زمان غيبت صغرى نيست كه بعضى آن را به اتكا برخى علل استنباط كرده و با استبعاد و عمى اختصاص به اين زمان داده اند)) جدا مردود است ، چه آنكه دانستنى كه اين اختصاص به اتكاء علل استنباط شده و استبعاد و همى نيست بلكه در روايات متعدد كه كمتر از روايات ديگر نيست تصريح به عدم اختصاص ممنوعيت بردن نام آن حضرت به عصر غيبت صغرى شده است ، به اضافه رواياتى كه به روشنى دلالت بر جواز و تصريح بنام آن حضرت دارند (كه در قسم چهارم از روايات ، آنها را شناختى كه از نظر عدد زيادتر و از نظر دلالت قوى تر از روايات ديگر بودند).
نتيجه بحثها:  
كوتاه سخن آنكه : ممنوعيت و حرمت نام بردن حضرت مهدى (عج ) بستگى به خوف و ترس رسيدن ضرر به خود آن حضرت يا طبق ميزانهاى معتبرى كه در تقيه گفته شده دارد و در غير مورد تقيه جايز است به چند دليل :
1- اين مطلب (حرمت در موارد تقيه ، جواز در غير آن موارد) يگانه راه جمع بين روايات و حمل كردن روايات مطلق آن بر روايات مقيد مى باشد (به عبارت روشنتر) روايات مطلق (بدون قيد) يعنى همان قسم اول از روايات و قسم دوم نيز كه خاطر نشان شد (80) بوسيله قسم سوم كه دلالت داشتند بر اين كه حرمت نام بردن حضرت مهدى (عج ) بستگى به موارد تقيه دارد، مقيد مى گردد نتيجه اينكه منظور از عدم جواز نام بردن ، در قسم اول و دوم از روايات در مورد تقيه است .
و اگر اين راه را نپذيريم (طبق دستور تعارض روايات ) وقتى كه قسم اول و دوم از روايات با قسم سوم تعارض كردند از اعتبار ساقط مى شوند اگر گفتيم كه هر يك از اين اقسام به حساب زياد بودن آنها قطعى يا همانند قطعى هستند. (81)
بنابراين كه اسناد اين روايات ظنى است (نه قطعى ) قائل به تخيير (و انتخاب هر كدام از روايات ) مى شويم و در اين صورت نيز حكم ، به جواز تصريح به نام حضرت مهدى (عج ) خواهد بود.
قوى ترين قرائن و علائم بر صحت راه جمعى كه خاطر نشان ساختيم قسم چهارم از روايات است كه دلالت صريح و روشن بر جواز اجمالى نام بردن حضرت را داشتند.
كاش مى دانستم كه قائل به حرمت نام حضرت قائم (عج ) بطور مطلق در همه شرايط و زمانها درباره اين روايات قسم چهارم كه جدا بسيار هستند چه مى گويد؟ آيا طرد و ناديده گرفتن همه آنها با اكثريتى كه دارند ممكن است ؟ به علاوه فتواى بسيار از اصحاب ما بر طبق آن روايات است ، آيا ممكن است كه در مقام تعارض غير قسم چهارم از روايات را بر قسم چهارم ترجيح دهيم ؟
چنين نيست ، بلكه هيچ راه حلى جز همان راه جمعى كه ذكر كرديم نيست .
2- احاديث بسيارى از طرق اهل بيت عليهم السلام و اهل تسنن وارد شده كه در آنها تصريح گشته است كه اسم مهدى (عج ) همان اسم پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و كنيه حضرت مهدى (عج ) نيز همان كنيه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم مى باشد.
و روشن است كه اين مطلب در قوه و رديف نام بردن حضرت مهدى (عج ) است ، زيرا ظاهر بعضى از رواياتى كه دلالت بر ممنوعيت نام بردن آن حضرت را دارند آن است كه اين ممنوعيت بايد طورى باشد كه انسانهاى مورد خطاب ندانند كه اسم شريف آن حضرت چيست ، نه اينكه محض ‍ تلفظ بنام آن حضرت ممنوع باشد.
مگر اين كه گفته شود: گر چه مفاد بعضى از اخبار دلالت بر ممنوعيتى دارد كه ندانند نام حضرت مهدى (عج ) چيست ؟ ولى اين روايات با بعضى ديگر از رواياتى كه تنها تلفظ بنام امام عليه السلام را حرام مى دانند نه دلالت بر آن را اگر چه به قسمى از اقسام كنايه باشد، منافات دارد (دقت كنيد).
3- قول به حرمت تلفظ بنام شريف آن حضرت بى آنكه موارد تقيه يا محذور ديگرى باشد با قول به جواز تلفظ به لفظ كنائى كه دلالت بر اسم مى كند و يا مثل : ((م ح م د)) احتياج به تعبد به اسم كنايه مانند كدورتى در تلفظ اسم آن حضرت است با اينكه تلفظ به اسم او به كنايه مانند اين كه بگوئيم او همنام رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است يا با حرفى از هم جدا (م ح م د) جايز است ، با فرض اين كه در ظاهر حتما هيچگونه محذورى در كار نيست ، آيا اين حكم در احكام شرعى شبيهى دارد؟
مثل اين نوع استبعاد و بعيد دانستن حرمت تلفظ به اسم در همه جا يا جواز تلفظ با آن با كنايه گر چه به تنهائى در احكام فقهى دليل نخواهد بود، ولى ممكن است آن را تاءييد گفتار خود قرار دهيم .
نيز اين مطلب را تاييد مى كند بعضى از رواياتى كه در مورد عدم جواز تصريح به نام ائمه عليه السلام ديگر غير از امام قائم (عج ) در مورد تقيه وارد شده اند، بنابراين حكم عدم جواز، اختصاص به اسم شريف آن حضرت ندارد.
مانند روايت كه مرحوم كلينى رحمة اللّه با اسناد زياد از عنبسه نقل مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:
(( اياكم و ذكر على و فاطمة فان الناس ليس شيئى ابغض اليهم من ذكر على و فاطمة ؛))
پرهيز كنيد از بردن نام امام على عليه السلام و فاطمه عليه السلام چه آنكه چيزى براى مردم مانند ذكر نام على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام مبغوضتر نيست .)) (82)
عجيب اين كه مطابق با آنچه از مرحوم صدوق رحمة اللّه حكايت شده ، ايشان بعد از اقرار به اين كه در روايت لوح (83) تصريح بنام مهدى (عج ) شده است گويد:
((ولى حديث با تصريح بنام آن حضرت وارد شده ولى نظر من آن است كه از نام بردن او نهى شده است .))
قبلا دانستى كه تصريح به نام شريف آن حضرت منحصر به روايت لوح بلكه منحصر به روايات قسم چهارم كه ذكر شدند و در آنها تصريح به اسم شده بود نيست ، با اين حال معلوم نيست كه چرا مرحوم صدوق رحمة اللّه قول به جواز را در غير موارد تقيه اختيار نكرده ، همان گونه كه صاحب وسائل اختيار كرده است و اين قول به جواز از بيان بسيارى از اصحاب ظاهر مى شود.
شايد مرحوم صدوق عدم جواز را موافق با احتياط ديده است گر چه قول به عدم جواز احتياط در عمل با احتياط در فتوا دو چيزند.
خلاصه اينكه : جدا اين احتياط ضعيف است و رعايت آن واجب نيست .
كوتاه سخن اينكه : از همه مطالبى كه خاطرنشان گرديد، استفاده مى شود كه بردن نام شريف حضرت مهدى (عج ) كه عبارت از محمد(عج ) فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام مى باشد در امثال زمان ما كه از اين جهات مورد تقيه نيست جايز است . (84)
نگارنده گويد: نظر صاحب كشف الغمه عالم بزرگ تشيع (على بن عيسى اربلى ) نيز همين است چنانكه در كشف الغمه ، جلد 3، صفحه 438، گويد: ((فتواى من اين است كه منع تلفظ بنام مهدى (عج ) (محمد) از روى تقيه بوده است ولى اكنون اشكال ندارد.)) (واللّه اعلم ).

منتظر...
ما را در سایت منتظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : س.افصحی didaryar بازدید : 181 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1391 ساعت: 16:10

منتظر...
ما را در سایت منتظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : س.افصحی didaryar بازدید : 203 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1391 ساعت: 16:07

مشخصات امام زمان عليه السلام 
بهر حال امام زمان عليه السلام در زمان پدر كه 5 ساله بود (از سال 255 تا 260، سال شهادت پدر) نزد پدر بود، ولى در مخفيگاه بسر مى برد، بسيارى از اصحاب ائمه عليهم السلام و علما و فقهاى اعلام اسلام ، وى را زيارت كرده اند، حتى بسيارى از نوابغ و علماى بزرگ چين و بخارا و سمرقند و هندوستان و اندلس و اروپا به سامراه سفر كرده و توسط امام عسكرى عليه السلام با امام زمان عليه السلام ملاقات كرده و مسائل خو را از وى پرسيده اند، و نشان سوغات و هداياى صاحبانش را از او خواسته اند، او به يك يك آنها پاسخ صحيح داده است . (چنانكه اين مطلب در جلد 52 و 53 بحار بطور مفصل آمده است .)
براى اينكه بيشتر با اين عزيز كه پرده هاى غفلت و گناه ، ما را از ديدارش ‍ محروم ساخته آشنا شويد به اين حديث توجه كنيد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:
(( المهدى من ولدى اربعين سنة كان وجهه كوكب درى فى خده الايمن خال اسود عليه عبائتان قطوا نيتان ، كانه من رجال بنى اسرائيل يستخرج الكنوز و يفتح مدائن الشرك ؛))
مهدى (عج ) از فرزندان من داراى چهل سال است (يعنى هنگام خروج همچون مرد چهل ساله است ) صورتش همچون ستاره درخشان است ، در گونه راستش خال سياهى است و دو عباى قطوانى بر دوش دارد، قيافه اش ‍ همانند مردان بنى اسرائيل (زمان حضرت موسى عليه السلام ) است گنجها را استخراج كند، در كشورهاى شرك را فتح كرده و تحت رهبرى خود در مى آورد.))(10)
از خصوصيات امام قائم (عج ) اينكه آن حضرت از ناحيه پدر از نسل امام حسين است ، از ناحيه مادر از نسل امام حسن عليه السلام است ، از اين رو كه مادر امام باقر عليه السلام از فرزندان امام حسن عليه السلام است .(11)
از ويژگيهاى او اينكه پس از ظهور، حضرت عيسى عليه السلام از آسمان آمده و پشت سر او نماز بجا مى آورد.(12)
و ديگر اينكه در آخر عمر امام قائم (كه رجعت امامان به وجود مى آيد) پس ‍ از آنكه حضرت قائم (عج ) از دنيا رحلت كرد، امام حسين عليه السلام بدن او را غسل مى دهد.(13)
و ديگر اينكه امام عصر(عج ) شبيه يوسف عليه السلام و عيسى عليه السلام و موسى عليه السلام و محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم است .
اين هم در جاى خود بسيار جالب است كه بزرگترين چهره انقلابى تاريخ ، حضرت سيد الشهداء امام حسين عليه السلام در غسل و كفن و دفن مصلح بزرگ جهان حضور يابد.
بهر حال مردم در هر زمان ، امام زمان عليه السلام خود را بشناسد و هر زمانى داراى امام است (و اين كتاب براى همين منظور نگاشته شده ) در زمان ائمه عليهم السلام ياران امامان در اين جهت خيلى كوشا بودند كه امام حق را بشناسند، اكنون به روايت زير توجه كنيد:
محمد بن عثمان (14)گويد: از پدرم شنيدم گفت : از امام عسكرى عليه السلام اين سؤ ال شد و من در حضورش بودم ، سؤ ال اين بود:
((اين مطلب كه از پدران شما نقل شده : هيچگاه زمين از حجت خدا خالى نمى ماند و اگر كسى بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ زمان جاهليت مرده است (15) آيا حق است ؟))
امام حسن عليه السلام فرمود:
آرى اين مطلب حق است همچنانكه روز حق است ، شخص پرسيد: بعد از شما امام مردم كيست ؟
فرمود: پسرم محمد، امام و حجت بعد از من است كسى كه بميرد و او را نشناسد به مرگ زمان جاهليت مرده است ، ولى براى او غيبتى هست كه نادانان در اين مورد حيران گردند و منحرفان هلاك شوند، و كسانى كه وقت ظهورش را تعيين كنند او را تكذيب نمايند، سپس ظهور مى كنند گويا مى بينم طوقهاى سفيدى را كه بر بالاى سر او در نجف و كوفه در حركت است .(16) و در پرچم ارتش آن حضرت نوشته شده :
((البيعة لله ؛ بيعت مخصوص خداست .))(17)
از ويژگيهاى آن بزرگوار اينكه : پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:
((مهدى طاووس اهل بهشت است .))
و در عبارت ديگر فرمود:
((چهره مهدى (عج ) از فرزندانم همچون ماه تابان است ، رنگ چهره اش ‍ عربى است و بدنش همانند جسم مردان بنى اسرائيل (بلند قد) است ، زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده ، پر از عدل و داد مى كند، اهل آسمانها و زمين و پرندگان در هوا از حكومتش راضى هستند، بيست سال حكومت مى كنند.))(18)
روزى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به دختر گراميش فاطمه عليهاالسلام رو كرد و به اين شخصيتها افتخار كرده و فرمود:
((بهترين پيامبران پدرت است ، و از ما است بهترين اوصياء كه شوهرت على عليه السلام است و از ما است بهترين شهدا كه عموى من حمزه است ، از ماست آن كس كه دو پر دارد و با آن دو پر در بهشت هر جا بخواهد به پرواز در مى آيد، و او پسر عموى پدرت جعفر است ، از ماست دو سبط اين امت ، دو آقاى جوانان اهل بهشت ، حسن عليه السلام و حسين عليه السلام و اين دو فرزندان تو هستند و از ما است مهدى (عج ) و او از فرزندان تو است .)) (19)
امام سجاد عليه السلام فرمود:
((قائم ما داراى نشانه هايى از شش پيامبر است :
1- نشانه اى از نوح عليه السلام .
2- نشانه اى از ابراهيم عليه السلام .
3- نشانه اى از عيسى عليه السلام .
4- نشانه اى از موسى عليه السلام .
5- نشانه اى از ايوب عليه السلام .
6- نشانه اى از محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم .))
امام نشانه اش از نوح عليه السلام طول عمر است ، اما نشانه اش از ابراهيم عليه السلام مخفى بودن محل ولادتش است ، اما نشانه اش از موسى عليه السلام ترس از دشمن و غيبت است (كه موسى عليه السلام از ترس ‍ فرعونيان از مصر به مدين رفت و مدتى مخفى بود) اما نشانه اش از عيسى عليه السلام اختلاف راءى مخفى بود) اما نشانه اش از عيسى عليه السلام اختلاف راءى مردم درباره اش ، و اعتزال او از مردم است ، اما نشانه اش از ايوب عليه السلام گشايش و پيروزى پس از بليات و گرفتارى است ، اما نشانه اش از محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم قيام به شمشير است .))(20)
و در بعضى روايات ، نشانه اى از حضرت يوسف عليه السلام نيز ذكر شده و آن زندان است (21) (شايد منظور دورى او از دوستانش كه به منزله زندانى بودن او است ).
از ويژگيهاى امام قائم (عج ) اينكه : امام حسين عليه السلام فرمود:
((او از نظرها پنهان است تا كسى او را به بيعت خود نخواند، و او زير پرچم هيچ رهبر ناشايستى نرود.))(22)
شوكت و قدرت فوق العاده امام عليه السلام  
حضرت رضا عليه السلام در ضمن روايتى فرمود:
((قائم عليه السلام كسى است كه هر گاه خروج كند، در سن پيرى است اما سيماى جوان دارد، و آنچنان قدرت جسمى دارد كه دستش را به بزرگترين درخت روى زمين بياندازد، مى تواند آن را از ريشه بركند، و اگر در ميان كوهها صدايش را بلند كند سنگهاى كوهها قطعه قطعه گردند، عصاى موسى عليه السلام و انگشتر سليمان عليه السلام همراه اوست .))(23)
از ويژگيهاى حضرت قائم (عج ) اينكه : پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:
((بهشت مشتاق چهار نفر از خاندان من است كه خدا آنها را دوست دارد و مرا به دوستى با آنها فرمان داده است :
1- على بن ابيطالب عليه السلام 2 حسن عليه السلام 3 حسين عليه السلام 4 مهدى (عج ) كه پشت سر مهدى (عج ) حضرت عيسى عليه السلام نماز مى خواند.))(24)
و در روايت ديگر فرمود: ((ما خاندان عبدالمطلب سادات و بزرگان بهشت هستيم ، من و برادرم على عليه السلام و عمويم حمزه و جعفر و حسن و حسين و مهدى عليهم السلام .))(25)
شمائل حضرت مهدى عليه السلام  
پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:
((مهدى از ما خاندان است ، بلند پيشانى و بر آمده بينى است (كه وسط بينى اش برآمدگى دارد).(26)
و نقل شده : روزى حضرت على عليه السلام به امام حسين عليه السلام نگاه كرد و فرمود:
اين پسرم آقا است چنانكه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم او را آقا خواند، و بزودى خداوند در صلب او مردى ظاهر سازد كه همنام پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم شماست ، و در صورت و سيرت شبيه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم است ، وقتى كه مردم در غفلت بسر مى برند و حق زير پا قرار گرفته و مرده شده و ظلم و جور آشكار گشته ، خروج مى نمايد، سوگند به خدا اگر خروج به قيام نكند، گردنش را مى زنند، اهل آسمان و ساكنان آن از خروجش شاد مى شوند، بلند پيشانى و برآمده بينى ، سطبر شكم ، لاغر ران و در ران راستش ، خالى هست ، گشاده دندان مى باشد، زمين را همچون كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد كند.))(27)
از خصائص امام مهدى (عج ) اينكه : حكومتش سراسر جهان را مى گيرد، در اين مورد مفسر معروف اهل تسنن قرطبى روايت مى كند كه جميع كسانى كه جهانگير شدند چهار نفرند كه دو نفرشان كافر بودند يعنى نمرود و بخت النصر و دو نفرشان مؤ من بودند يعنى : ذوالقرنين و سليمان بن داود عليهماالسلام و بزودى از امت اسلام پنجمين نفر حاكم سراسر زمين مى شود و او مهدى (عج ) است .(28)
جايز جعفى گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم مى فرمود:
((روزى عمر بن خطاب از اميرمؤ منان على عليه السلام در مورد حضرت مهدى عليه السلام توضيح خواست .
على عليه السلام فرمود: اما نامش ، حبيبم رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم با من عهد كرده كه نامش را نبرم تا خداوند او را مبعوث كند، امام سيمايش ، او جوان نه بلند قد و نه كوتاه قد، خوش صورت است ، مويش ‍ زيبا است ، و از سرش به شانه اش ريخته ، نور صورتش سياهى موى سر و صورتش را تحت الشعاع قرار داده است .))
امام صادق عليه السلام فرمود:
((مهدى (عج ) خروج نمى كند مگر در سالهاى طاق مانند 1 3 5 7 9.))(29)
لقب قائم عليه السلام و مهدى عليه السلام چرا؟ 
مى پرسند:  
چرا زمان عليه السلام با كلمه ((قائم )) و ((مهدى )) خوانده مى شود، و اينكه بعضى با شنيدن لقب ((قائم )) برمى خيزند و مى ايستند براى چيست ؟
پاسخ :  
در بسيارى از روايات ، آن حضرت با لقب قائم (30) و مهدى ، ياد شده و در مورد قائم ، بسيار مى شد كه در زمان ائمه عليهم السلام بر اثر ظلم و فساد و حاكمان غاصب ، امامان به ياد امام زمان عليه السلام مى افتادند و مى فرمودند: ((قائم ما انتقام ما را خواهد گرفت )).
قائم يعنى قيام كننده ، نظر به اينكه قيام و نهضت حضرت مهدى (عج ) جهانى است و در تمام تاريخ بشر چنين قيام و حكومتى نبوده ، آن حضرت با اين عنوان خوانده مى شود.
اما اينكه پيروان آن حضرت با شنيدن اين لفظ و يا با تلفظ به اين كلمه برمى خيزند و مى ايستند، اين كار يك نوع عمل مستحبى است و احترام و اظهار پيوند و انتظار آن حضرت است و ضمنا مردم را به ياد نهضت و قيام حضرت مهدى (عج ) مى اندازد و براى آنها تلقين عملى مى شود كه بايد برخاست ، نهضت كرد، اميدوار بود و به زمينه سازى براى ظهور و قيام جهانى رهبرى معصوم و قاطع كه اميد پيامبران و امامان و همه مستضعفان جهان و قلب تپنده هستى است پرداخت .
اين كار حتى در زمان امام صادق عليه السلام در ميان شيعيان معمول بوده ، حتى نقل شده در خراسان در حضور حضرت امام رضا عليه السلام كلمه ((قائم )) ذكر شد، امام رضا عليه السلام برخاست و دستش را بر سر نهاد و فرمود: (( اللّهم عجل فرجه و سهل مخرجه ؛))
((خداوندا بر فرجش شتاب كن ، و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان .))(31)
اما در مورد واژه مهدى ، از اين روست كه امام زمان هدايت شده و هدايت كننده است .
امام صادق عليه السلام در ضمن حديثى در اين مورد فرمود:
(( انما سمى القائم مهديا لانه يهدى الى امر مضلول عنه و سمى القائم لقيامه بالحق ؛))
آن حضرت را مهدى گويند، زيرا او مردم را به امرى كه گم كرده اند هدايت مى كند، و قائم گويند چون به حق قيام كند)).(32)
از امام باقر عليه السلام سؤ ال شد چرا قائم را ((قائم )) خواندند؟
فرمود:
((زيرا ياد او فراموش مى شود و بسيارى از معتقدان به امامت آن حضرت ، راه ناصحيح مى روند.))
از آن حضرت سؤ ال شد چرا او را منتظر گويند؟ فرمود:
((زيرا براى او غيبتى طولانى است كه روزهايش بسيار است افراد مخلص ‍ و پاك در انتظارش بسر مى برند ولى افراد شكاك و مردد او را انكار مى كنند و منكران ، نامش را به مسخره مى گيرند و تعيين كنندگان وقت بسيارند، عجله كنندگان در او به هلاكت مى رسند، مسلمانان در مورد او نجات مى يابند.))

منتظر...
ما را در سایت منتظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : س.افصحی didaryar بازدید : 178 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1391 ساعت: 16:05

پدر، مادر و ولايت امام زمان عليه السلام 
پدر بزرگوار امام زمان عليه السلام حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام امام يازدهم شيعيان است ، بنقل شيخ مفيد امام عسكرى عليه السلام در مدينه در 24 ربيع الاول سال 232 متولد شد و در سال 260 در سن 28 سالگى در منزل شخصى خود در سامرا به شهادت رسيد.(1)
مادر بزرگوار امام زمان عليه السلام ((مليكه )) است كه از طرف پدر دختر ((يشوعا)) فرزند امپراطور روم شرقى بود، و از طرف مادر نوه شمعون از ياران مخصوص حضرت عيسى عليه السلام و وصى او بشمار مى رفت .
او با اينكه در كاخ مى زيست و با خاندان امپراطورى زندگى مى كرد اما آنچنان پاك و با عفت بود كه گويى شباهت به خانواده خود ندارد، بلكه به مادر و خانواده مادرى كشيده و زندگيش همچون زندگى شمعون و عيسى عليه السلام و مريم عليهاالسلام از صفا و معنويت و پاكى خاصى برخوردار بود، از اينرو دوست داشت با يك خانواده پاك و خداپرست وصلت كند و به توحيديان بپيوندد، خداوند او را در اين هدف كمك كرد و او را بطور عجيب (كه در داستان ماجراى اسارت او و خريدارى از جانب امام هادى عليه السلام براى امام عسكرى عليه السلام در تاريخ آمده است ) به خواسته و هدفش رسانيد.
مليكه يا نرجس خاتون به خانه امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شد، امام هادى عليه السلام به خواهرش حكيمه فرمود: او را به خانه ببر و دستورات اسلامى را به او بياموز، او همسر فرزندم حسن عليه السلام و مادر مهدى آل محمد صلى اللّه عليه و آله خواهد بود، آنگاه به نرجس رو كرده و فرمود:
مژده باد ترا به فرزندى كه سراسر جهان را با نور حكومتش پر از عدالت و دادگرى كند، پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.
آرى اين چنين يك دختر پاك و دانا، آلودگى كاخ شاهان را رها كرد و در خط جد مادريش ((شمعون )) قرار گرفت و سرانجام به سعادت عظماى همسرى حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام در آدم و لياقت پر افتخار مادر حضرت قائم (عج ) را پيدا كرد.
او نامهاى ديگر مانند ريحانه ، صقيل و سوسن نيز دارد و خواهر امام هادى عليه السلام حكيمه او را به عنوان سيده (خانم ) مى خواند.
اين بانوى با سعادت در سال 261 هجرى و به روايتى قبل از شهادت امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا رفت و قبر شريفش در سامرا كنار قبر منور امام عسكرى عليه السلام قرار گرفته است .(2)
امام قائم (عج ) از همين خاندان پاك در شب جمعه نيمه شعبان سال 255 هجرى در زمان حكومت معتمد عباسى در سامرا متولد شد و هنگام شهادت پدر، پنج ساله بود.(3)
تولد آن حضرت را جز عده اى خاص نمى دانستند و براى نوع مردم مخفى بود، تا مبادا مورد گزند طاغوتيان غاصب و ستمگر زمان قرار گيرد.
حكيمه خاتون عمه امام حسن عسكرى عليه السلام گويد: روز پنجشنبه نيمه شعبان به منزل برادرم رفتم ، هنگام مراجعت ، امام عسكرى عليه السلام فرمود: امشب را نزد ما باش ، امشب فرزندى كه خداوند زمين را به علم و ايمان و هدايت او زنده گرداند متولد مى شود.
بالاخره ماندم صبح صادق حالت اضطراب در نرجس خاتون عليهاالسلام پديد آمد، او را در برگرفتم ، امام عليه السلام فرمود: سوره قدر را بر او بخوان ، مشغول خواندن سوره قدر شدم شنيدم آن كودك در رحم مادر در خواندن سوره با من همراهى مى كند در اين موقع پرده اى بين من و آنها افكنده شد، ديگر نرجس را نمى ديدم ، از آنجا سراسيمه دور شدم امام عسكرى عليه السلام فرمود: برگرد، برگشتم در نرجس عليهاالسلام نورى مشاهده كردم كه ديده ام را خيره كرد و امام زمان عليه السلام را ديدم رو به قبله به سجده افتاده سپس دستش را بلند كرد و مى گفت : گواهى مى دهم به يكتائى خدا و اينكه جدم ، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله است ، و پدرم اميرمؤ منان عليه السلام ، وصى رسول خدا است ، بعد يك يك امامان را شمرده تا به خود رسيد.
او را به نزد پدرم بردم ، تا او را ديد به دست گرفت و پس از خواندن آياتى از قرآن و انجيل و تورات و زبور اين آيه را تلاوت فرمود:
(( و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنود هما منهم ما كانوا يحذرون ؛))
((اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين ، نعمت بخشيم و آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم ، حكومتشان را پا بر جا سازيم و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه را بيم داشتند از اين گروه نشان دهيم ))(4)
نمونه كامل و گسترده مفهوم آيه مذكور، ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كره زمين بوسيله امام قائم (عج ) است .
سخنى درباره نيمه شعبان  
شيخ حر عاملى رحمه اللّه از بزرگان اصحاب نقل مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:
((شبى كه حضرت قائم (عج ) در آن متولد شد، هيچ نوزادى در آن شب متولد نمى شود مگر اينكه مؤ من خواهد شد، و اگر در سرزمين كفر متولد گردد، خداوند او را به بركت امام مهدى (عج ) به سوى ايمان منتقل مى سازد.))(5)
در نيمه شعبان زيارت حضرت امام حسين عليه السلام و همچنين زيارت امام زمان عليه السلام مستحب است ، امام صادق عليه السلام فرمود:
((شب نيمه شعبان بهترين شب بعد از شب قدر است و خواندن دو ركعت نماز در شب نيمه شعبان بعد از نماز عشاء مستحب است ، در ركعت اول بعد از حمد، سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سوره توحيد خوانده شود)).(6)
غسل و شب زنده دارى و عبادت در اين شب بخصوص فضائل بسيار دارد، اين شب در نزد خدا چنين مقامى دارد كه ولايت با سعادت امام زمان عليه السلام در سحرگاه اين شب واقع شده و بر عظمت و رونق آن افزوده .
ضمنا رواياتى آمده كه نيمه شعبان همان شب قدر و تقسيم ارزاق و عمرها است ، و در بعضى از اين روايات است شب نيمه شعبان شب امامان عليهم السلام است و شب قدر شب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله است .
از جمله فضائل اين شب اينكه ، از شبهاى مخصوص زيارت امام حسين عليه السلام است كه صد هزار پيامبر (صلواة اللّه عليهم ) آن حضرت را در اين شب زيارت مى كنند.
از نمازهاى مستحبى كه در اين شب وارد شده دو ركعت نماز است كه در هر ركعت بعد از حمد صد بار سوره توحيد خوانده مى شود.
نقل شده : رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود: شب نيمه شعبان در خواب ديدم جبرئيل بر من نازل شد و فرمود: اى محمد: اى محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم در چنين شبى خوابيده اى ؟ گفتم : اين شب چه شبى است ؟
فرمود: شب نيمه شعبان است برخيز، مرا بلند كرد و به بقيع برد، و سپس ‍ فرمود: سرت را بلند كن زيرا در اين شبها درهاى رحمت خدا در آسمان بروى بندگان باز است ، همچنين در رضوان ، در آمرزش ، در فضل ، در توبه ، در نعمت ، در جود و سخاوت ، در احسان باز است ، خداوند به عدد پشمها و موهاى چرندگان در اين شب گنهكاران را آزاد مى كند، پايان عمرها در اين شب ، تعيين مى گردد، رزق هاى يكسال در اين شب تقسيم مى شود و حوادث يكسال در اين شب معين مى گردد.
اى محمد! كسى كه اين شب را با تكبير و تسبيح و تهليل و دعا و نماز و قرائت قرآن و اطاعت و خضوع و استغفار بسر برد، بهشت منزل و سراى او است ، و خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى آمرزد... اى محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم اين شب را احياءدار و به امت خود دستور بده آنها نيز اين شب را احياء بدارند، و با عمل به سوى خدا تقرب جويند، چرا كه اين شب شبى شريف است .
از اعمال اين شب ، خواندن دعاى كميل در سجده است روايت شده كه كميل گويد ديدم على عليه السلام اين دعا را در شب نيمه شعبان در سجده خواندند.
در مورد زيارت امام حسين عليه السلام در اين شب بخصوص در صورت امكان در كنار قبرش ، آمده هر كه بشناسد امام حسين عليه السلام را و شهادت او و هدف شهادتش را كه موجب نجات امت گرديد و وسيله و راهگشائى براى رسيدن به فوز عظيم شد (خلاصه اينكه عبادتش در اين شب از روى توجه و علاقه و معرفت خاص باشد) آنگونه خويشتن را در برابر خدا خاضع نمايد كه شايستگى آن را دارا مى باشد و نيز از خدا خواسته هاى شرعيش را تقاضا كند.(7)
نام و كينه امام زمان عليه السلام  
امام زمان عليه السلام هنگام تولد تا وقتى كه پدرش به شهادت رسيد (از سال 255 تا سال 260) مخفى بود و تنها خواص از اصحاب او را مى ديدند و مسائل خود را از ايشان مى پرسيدند، هنگام رحلت پدر، پنچ سال داشت ، سرانجام عواملى باعث شد كه آن حضرت از نظرها غايب گرديد و نخست غيبت صغرى و سپس غيبت كبرى به وجود آمد (كه در اين مورد، بعد سخن خواهيم گفت ).
بهر حال : چنانكه در روايات آمده ، محل زندگى امام زمان عليه السلام در دوران كودكى همچون محل زندگى حضرت موسى عليه السلام مخفى بود تا از گزند طاغوتيان محفوظ گردد.(8)در اينجا براى اينكه دورنمائى از دوران خفقان آن زمان را دريابيم شايسته است به داستان زير توجه فرمائيد.
جعفر كداب عموى امام زمان عليه السلام  
گاه مى شود بر اثر عواملى ، از حضرت نوح عليه السلام پسرى ناخلف بنام كنعان و يا از حضرت آدم عليه السلام پسرى متمرد بنام قابيل به وجود مى آيد.
حضرت امام هادى عليه السلام داراى 5 فرزند بنامهاى امام حسن عليه السلام ، حسين ، محمد، جعفر، و عليه بود. در ميان اين فرزندان ، جعفر، بسيار ناخلف بود كه لقب كذاب (دروغگو) را گرفت ، امام هادى عليه السلام درباره او فرمود: از فرزندم جعفر دورى كنيد، نسبت او به من همچون نسبت كنعان به نوح عليه السلام است ، امام عسكرى عليه السلام فرمود: مثل من و جعفر مانند هابيل و قابيل دو فرزند آدم عليه السلام است ، اگر كشتن من براى جعفر ممكن بود، مرا مى كشت ، ولى خداوند جلو او را گرفت .
جعفر از افرادى بود كه ادعاى امامت داشت و پس از رحلت پدر مى گفت امام مردم من هستم نه برادرم ، امام عسكرى عليه السلام ، حتى پس از رحلت پدر نزد خليفه وقت رفت و گفت : بيست هزار اشرفى براى تو مى فرستم و از شما خواهش دارم كه فرمان دهى تا بر مسند امامت بنشينم و اين مقام از برادرم سلب گردد.
خليفه در جواب گفت : عجب آدم احمق هستى اگر امامت در دست ما مى بود آن را براى خود قرار مى داديم اگر امام شناسان و شيعيان آنچه از برادرت و پدرت از معجزات و... ديدند از تو ببينند تو را امام خود مى دانند، ديگر نيازى به كمك ما ندارى و گرنه هرگز به تو ايمان نخواهند آورد.
كارشكنى هاى او در عصر امامت برادرش امام عسكرى عليه السلام بجائى نرسيد ولى پس از شهادت برادرش دوباره شروع به ادعا كرد و اعلام داشت كه امام بعد از برادرم من هستم .
امام عسكرى عليه السلام براى اينكه امر بر مردم اشتباه نشود و امامت امام مهدى (عج ) را از كارشكنى هاى جعفر، حفظ كند، در آخرين لحظات عمر، يكى از اصحاب بنام (ابوالاديان ) را به حضور طلبيد و به او فرمود:
((چند نامه هست اينها را به مدائن مى برى و به فلان و فلان كس مى رسانى و جواب نامه ها را مى گيرى ، روز 15 به سامراه مى آئى ، صداى گريه از خانه من خواهى شنيد مطلع مى شوى كه من از دنيا رفته ام .))
ابوالاديان : فدايت شوم ، معلوم است كه سخن شما راست و درست است ، و همين طور كه مى فرمائى خواهد شد ولى سؤ الى دارم و آن اينكه پس از شما امام كيست ؟
امام عسكرى عليه السلام : ((امام كسى است كه جواب نامه ها را از تو مطالبه كند.))
ابوالاديان : علامت ديگر امام پس از شما چيست ؟
امام عسكرى عليه السلام : ((امام كسى است كه بر جنازه من نماز بخواند.))
ابوالاديان مى گويد: علامت ديگر چيست ؟
امام عسكرى عليه السلام فرمود: امام كسى است كه از ميان هميانهاى طلا خبر دهد.))
ابوالاديان مى گويد: ابهت امام عسكرى عليه السلام مرا گرفت ، ديگر نپرسيدم كه منظور چه هميانى است برخاستم خداحافظى كردم نامه را گرفتم بسوى مدائن رهسپار شدم ، نامه ها را به صاحبانشان دادم جواب نامه ها را گرفت و به سامره برگشتم همين كه وارد خانه امام حسن عليه السلام شدم صداى گريه شنيدم فهميدم كه امام عسكرى عليه السلام دار دنيا را وداع كرده است ولى ديدم گروهى دور جعفر كذاب را گرفته اند و به او به عنوان امام تهنيت مى گويند و بعضى به او تسليت مى گفتند.
در اين ميان كسى آمد و به جعفر گفت : جنازه برادرت را غسل داده اند، بفرمائيد بر جنازه نماز بخوانيد ديدم جعفر برخاست و همراه گروهى براى انجام نماز رهسپار شد، با خود گفتن : عجبا! اگر امام مردم ، بى دين بشود، معلوم مى شود كه همواره دين از اول سست بوده است ، چون من جعفر كذاب را مى شناختم كه همواره با ساز آواز و شرابخوارى سر و كار داشت ، من هم دنبال جعفر براه افتادم تا ببينم جريان به كجا منتهى مى شود.
كنار جنازه امام عسكرى عليه السلام رسيديم جعفر پيش ايستاده و همراهان پشت سرش ، گفتم ديگر كار از كار گذشت ، ناگهان پرده سفيدى كه در حجره آويزان بود بلند شد، ديدم كودكى نورانى پيدا شد، رداى جعفر را گرفت و فرمود: اى عمو! پس برو، من سزاوارترم كه بر جنازه پدرم نماز بخوانم ، جعفر مانند نقش بر ديوار هيچ نتوانست بگويد و كنار رفت .
آن كودك مشغول نماز شد و پس از نماز همين كه خواست برود به من رسيد و فرمود: جواب نامه ها را به من بده ، نامه ها را به او دادم ، رفت به حجره ، با خود گفتم حمد و سپاس خدا را كه دو علامت از علاماتى كه امام عسكرى عليه السلام به من فرموده بود ظاهر شد، نزد جعفر آمدم و گفتم اين طفل كه بود؟
گفت : من اصلا چنين كودكى را نديده ام و نمى شناسم .
مسافران قمى و جعفر كذاب :  
روز بعد ديدم گروهى از اهل قم آمده بودند به زيارت امام عسكرى عليه السلام نائل شوند، مطلع شدند كه حضرت از دنيا رفته است ، پرسيدند: امروز امام و حجت خدا كيست ؟
گروهى جعفر كذاب را نشان دادند، اهل قم نزد جعفر آمده و سلام كردند و گفتند: پول زيادى كه مخصوص امام عليه السلام است براى شما آورده ايم ، دستور داد پولها را بگيرند.
گفتند: ما هر وقت خدمت امام عسكرى عليه السلام مى رسيديم و پولى نقد مى آورديم نام صاحبان پول را حضرت مى بردند و حدود مبلغ را از درهم و دينار مى فرمود، شما هم اگر امام هستيد و جانشين برادر خود مى باشيد مبلغ و عدد و اسم صاحبان پول را بگوئيد.
جعفر گفت : مردم از من علم غيب مى خواهند، مگر برادرم علم غيب داشت ؟
اهل قم گفتند: در چنين صورت ما پول را نخواهيم داد.
دستور دستگيرى امام زمان عليه السلام  
جعفر ديد با اين وضع به هدف شوم خود نمى رسد، نزد معتمد عباسى خليفه وقت رفت و گزارش داد كه برادرم امام عسكرى عليه السلام پسرى دارد و او بر جنازه پدرش نماز خواند (امام عسكرى عليه السلام براى حفظ فرزندش حضرت حجت (عج ) از دشمنان ، تولد او را به كسى نفرموده بود.) خليفه ، ضد ماءمور به فرماندهى شخصى بنام ((رشيق )) به خانه امام عسكرى عليه السلام فرستاد و به او دستور اكيد داد كه برو به خانه امام عسكرى عليه السلام همه حجره ها را جستجو كن ، بى آنكه اجازه بگيرى وارد خانه شو.
رشيق با ماءمورين به خانه امام عسكرى عليه السلام آمدند و همه حجره ها را گشتند تا به آن حجره كه در آن پرده سفيد آويزان بود رسيدند، پرده را بلند كردند دريائى آنجا ديدند كه در وسط آن ، كودكى سجاده انداخته و نماز مى خواند، رشيق بيكى از ماءمورانش دستور داد كه برو، و آن كودك را بگير. آن ماءمور تا به سراغ كودك آمد در ميان آب غرق شد.
رشيق به ديگرى دستور داد، ديگرى وقتى خواست به طرف كودك رود در آب غرق شده با فرياد بلند تقاضاى كمك كرد، او را نجات دادند، حضرت با كمال وقار نماز را تمام كرد و سپس در پيش روى ماءموران از حجره بيرون آمد. ماءموران گويا چوب خشكى شده بودند. اصلا نتوانستند كوچكترين آسيبى به كودك كه حضرت حجت (عج ) بود برسانند.
همين موقع بود كه حضرت مهدى عليه السلام غايب شد و غيبت صغرى به وقوع پيوست .(9)
منتظر...
ما را در سایت منتظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : س.افصحی didaryar بازدید : 151 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1391 ساعت: 15:59

پدر، مادر و ولايت امام زمان عليه السلام 
پدر بزرگوار امام زمان عليه السلام حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام امام يازدهم شيعيان است ، بنقل شيخ مفيد امام عسكرى عليه السلام در مدينه در 24 ربيع الاول سال 232 متولد شد و در سال 260 در سن 28 سالگى در منزل شخصى خود در سامرا به شهادت رسيد.(1)
مادر بزرگوار امام زمان عليه السلام ((مليكه )) است كه از طرف پدر دختر ((يشوعا)) فرزند امپراطور روم شرقى بود، و از طرف مادر نوه شمعون از ياران مخصوص حضرت عيسى عليه السلام و وصى او بشمار مى رفت .
او با اينكه در كاخ مى زيست و با خاندان امپراطورى زندگى مى كرد اما آنچنان پاك و با عفت بود كه گويى شباهت به خانواده خود ندارد، بلكه به مادر و خانواده مادرى كشيده و زندگيش همچون زندگى شمعون و عيسى عليه السلام و مريم عليهاالسلام از صفا و معنويت و پاكى خاصى برخوردار بود، از اينرو دوست داشت با يك خانواده پاك و خداپرست وصلت كند و به توحيديان بپيوندد، خداوند او را در اين هدف كمك كرد و او را بطور عجيب (كه در داستان ماجراى اسارت او و خريدارى از جانب امام هادى عليه السلام براى امام عسكرى عليه السلام در تاريخ آمده است ) به خواسته و هدفش رسانيد.
مليكه يا نرجس خاتون به خانه امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شد، امام هادى عليه السلام به خواهرش حكيمه فرمود: او را به خانه ببر و دستورات اسلامى را به او بياموز، او همسر فرزندم حسن عليه السلام و مادر مهدى آل محمد صلى اللّه عليه و آله خواهد بود، آنگاه به نرجس رو كرده و فرمود:
مژده باد ترا به فرزندى كه سراسر جهان را با نور حكومتش پر از عدالت و دادگرى كند، پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.
آرى اين چنين يك دختر پاك و دانا، آلودگى كاخ شاهان را رها كرد و در خط جد مادريش ((شمعون )) قرار گرفت و سرانجام به سعادت عظماى همسرى حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام در آدم و لياقت پر افتخار مادر حضرت قائم (عج ) را پيدا كرد.
او نامهاى ديگر مانند ريحانه ، صقيل و سوسن نيز دارد و خواهر امام هادى عليه السلام حكيمه او را به عنوان سيده (خانم ) مى خواند.
اين بانوى با سعادت در سال 261 هجرى و به روايتى قبل از شهادت امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا رفت و قبر شريفش در سامرا كنار قبر منور امام عسكرى عليه السلام قرار گرفته است .(2)
امام قائم (عج ) از همين خاندان پاك در شب جمعه نيمه شعبان سال 255 هجرى در زمان حكومت معتمد عباسى در سامرا متولد شد و هنگام شهادت پدر، پنج ساله بود.(3)
تولد آن حضرت را جز عده اى خاص نمى دانستند و براى نوع مردم مخفى بود، تا مبادا مورد گزند طاغوتيان غاصب و ستمگر زمان قرار گيرد.
حكيمه خاتون عمه امام حسن عسكرى عليه السلام گويد: روز پنجشنبه نيمه شعبان به منزل برادرم رفتم ، هنگام مراجعت ، امام عسكرى عليه السلام فرمود: امشب را نزد ما باش ، امشب فرزندى كه خداوند زمين را به علم و ايمان و هدايت او زنده گرداند متولد مى شود.
بالاخره ماندم صبح صادق حالت اضطراب در نرجس خاتون عليهاالسلام پديد آمد، او را در برگرفتم ، امام عليه السلام فرمود: سوره قدر را بر او بخوان ، مشغول خواندن سوره قدر شدم شنيدم آن كودك در رحم مادر در خواندن سوره با من همراهى مى كند در اين موقع پرده اى بين من و آنها افكنده شد، ديگر نرجس را نمى ديدم ، از آنجا سراسيمه دور شدم امام عسكرى عليه السلام فرمود: برگرد، برگشتم در نرجس عليهاالسلام نورى مشاهده كردم كه ديده ام را خيره كرد و امام زمان عليه السلام را ديدم رو به قبله به سجده افتاده سپس دستش را بلند كرد و مى گفت : گواهى مى دهم به يكتائى خدا و اينكه جدم ، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله است ، و پدرم اميرمؤ منان عليه السلام ، وصى رسول خدا است ، بعد يك يك امامان را شمرده تا به خود رسيد.
او را به نزد پدرم بردم ، تا او را ديد به دست گرفت و پس از خواندن آياتى از قرآن و انجيل و تورات و زبور اين آيه را تلاوت فرمود:
(( و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنود هما منهم ما كانوا يحذرون ؛))
((اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين ، نعمت بخشيم و آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم ، حكومتشان را پا بر جا سازيم و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه را بيم داشتند از اين گروه نشان دهيم ))(4)
نمونه كامل و گسترده مفهوم آيه مذكور، ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كره زمين بوسيله امام قائم (عج ) است .
سخنى درباره نيمه شعبان  
شيخ حر عاملى رحمه اللّه از بزرگان اصحاب نقل مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:
((شبى كه حضرت قائم (عج ) در آن متولد شد، هيچ نوزادى در آن شب متولد نمى شود مگر اينكه مؤ من خواهد شد، و اگر در سرزمين كفر متولد گردد، خداوند او را به بركت امام مهدى (عج ) به سوى ايمان منتقل مى سازد.))(5)
در نيمه شعبان زيارت حضرت امام حسين عليه السلام و همچنين زيارت امام زمان عليه السلام مستحب است ، امام صادق عليه السلام فرمود:
((شب نيمه شعبان بهترين شب بعد از شب قدر است و خواندن دو ركعت نماز در شب نيمه شعبان بعد از نماز عشاء مستحب است ، در ركعت اول بعد از حمد، سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سوره توحيد خوانده شود)).(6)
غسل و شب زنده دارى و عبادت در اين شب بخصوص فضائل بسيار دارد، اين شب در نزد خدا چنين مقامى دارد كه ولايت با سعادت امام زمان عليه السلام در سحرگاه اين شب واقع شده و بر عظمت و رونق آن افزوده .
ضمنا رواياتى آمده كه نيمه شعبان همان شب قدر و تقسيم ارزاق و عمرها است ، و در بعضى از اين روايات است شب نيمه شعبان شب امامان عليهم السلام است و شب قدر شب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله است .
از جمله فضائل اين شب اينكه ، از شبهاى مخصوص زيارت امام حسين عليه السلام است كه صد هزار پيامبر (صلواة اللّه عليهم ) آن حضرت را در اين شب زيارت مى كنند.
از نمازهاى مستحبى كه در اين شب وارد شده دو ركعت نماز است كه در هر ركعت بعد از حمد صد بار سوره توحيد خوانده مى شود.
نقل شده : رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود: شب نيمه شعبان در خواب ديدم جبرئيل بر من نازل شد و فرمود: اى محمد: اى محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم در چنين شبى خوابيده اى ؟ گفتم : اين شب چه شبى است ؟
فرمود: شب نيمه شعبان است برخيز، مرا بلند كرد و به بقيع برد، و سپس ‍ فرمود: سرت را بلند كن زيرا در اين شبها درهاى رحمت خدا در آسمان بروى بندگان باز است ، همچنين در رضوان ، در آمرزش ، در فضل ، در توبه ، در نعمت ، در جود و سخاوت ، در احسان باز است ، خداوند به عدد پشمها و موهاى چرندگان در اين شب گنهكاران را آزاد مى كند، پايان عمرها در اين شب ، تعيين مى گردد، رزق هاى يكسال در اين شب تقسيم مى شود و حوادث يكسال در اين شب معين مى گردد.
اى محمد! كسى كه اين شب را با تكبير و تسبيح و تهليل و دعا و نماز و قرائت قرآن و اطاعت و خضوع و استغفار بسر برد، بهشت منزل و سراى او است ، و خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى آمرزد... اى محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم اين شب را احياءدار و به امت خود دستور بده آنها نيز اين شب را احياء بدارند، و با عمل به سوى خدا تقرب جويند، چرا كه اين شب شبى شريف است .
از اعمال اين شب ، خواندن دعاى كميل در سجده است روايت شده كه كميل گويد ديدم على عليه السلام اين دعا را در شب نيمه شعبان در سجده خواندند.
در مورد زيارت امام حسين عليه السلام در اين شب بخصوص در صورت امكان در كنار قبرش ، آمده هر كه بشناسد امام حسين عليه السلام را و شهادت او و هدف شهادتش را كه موجب نجات امت گرديد و وسيله و راهگشائى براى رسيدن به فوز عظيم شد (خلاصه اينكه عبادتش در اين شب از روى توجه و علاقه و معرفت خاص باشد) آنگونه خويشتن را در برابر خدا خاضع نمايد كه شايستگى آن را دارا مى باشد و نيز از خدا خواسته هاى شرعيش را تقاضا كند.(7)
نام و كينه امام زمان عليه السلام  
امام زمان عليه السلام هنگام تولد تا وقتى كه پدرش به شهادت رسيد (از سال 255 تا سال 260) مخفى بود و تنها خواص از اصحاب او را مى ديدند و مسائل خود را از ايشان مى پرسيدند، هنگام رحلت پدر، پنچ سال داشت ، سرانجام عواملى باعث شد كه آن حضرت از نظرها غايب گرديد و نخست غيبت صغرى و سپس غيبت كبرى به وجود آمد (كه در اين مورد، بعد سخن خواهيم گفت ).
بهر حال : چنانكه در روايات آمده ، محل زندگى امام زمان عليه السلام در دوران كودكى همچون محل زندگى حضرت موسى عليه السلام مخفى بود تا از گزند طاغوتيان محفوظ گردد.(8)در اينجا براى اينكه دورنمائى از دوران خفقان آن زمان را دريابيم شايسته است به داستان زير توجه فرمائيد.
جعفر كداب عموى امام زمان عليه السلام  
گاه مى شود بر اثر عواملى ، از حضرت نوح عليه السلام پسرى ناخلف بنام كنعان و يا از حضرت آدم عليه السلام پسرى متمرد بنام قابيل به وجود مى آيد.
حضرت امام هادى عليه السلام داراى 5 فرزند بنامهاى امام حسن عليه السلام ، حسين ، محمد، جعفر، و عليه بود. در ميان اين فرزندان ، جعفر، بسيار ناخلف بود كه لقب كذاب (دروغگو) را گرفت ، امام هادى عليه السلام درباره او فرمود: از فرزندم جعفر دورى كنيد، نسبت او به من همچون نسبت كنعان به نوح عليه السلام است ، امام عسكرى عليه السلام فرمود: مثل من و جعفر مانند هابيل و قابيل دو فرزند آدم عليه السلام است ، اگر كشتن من براى جعفر ممكن بود، مرا مى كشت ، ولى خداوند جلو او را گرفت .
جعفر از افرادى بود كه ادعاى امامت داشت و پس از رحلت پدر مى گفت امام مردم من هستم نه برادرم ، امام عسكرى عليه السلام ، حتى پس از رحلت پدر نزد خليفه وقت رفت و گفت : بيست هزار اشرفى براى تو مى فرستم و از شما خواهش دارم كه فرمان دهى تا بر مسند امامت بنشينم و اين مقام از برادرم سلب گردد.
خليفه در جواب گفت : عجب آدم احمق هستى اگر امامت در دست ما مى بود آن را براى خود قرار مى داديم اگر امام شناسان و شيعيان آنچه از برادرت و پدرت از معجزات و... ديدند از تو ببينند تو را امام خود مى دانند، ديگر نيازى به كمك ما ندارى و گرنه هرگز به تو ايمان نخواهند آورد.
كارشكنى هاى او در عصر امامت برادرش امام عسكرى عليه السلام بجائى نرسيد ولى پس از شهادت برادرش دوباره شروع به ادعا كرد و اعلام داشت كه امام بعد از برادرم من هستم .
امام عسكرى عليه السلام براى اينكه امر بر مردم اشتباه نشود و امامت امام مهدى (عج ) را از كارشكنى هاى جعفر، حفظ كند، در آخرين لحظات عمر، يكى از اصحاب بنام (ابوالاديان ) را به حضور طلبيد و به او فرمود:
((چند نامه هست اينها را به مدائن مى برى و به فلان و فلان كس مى رسانى و جواب نامه ها را مى گيرى ، روز 15 به سامراه مى آئى ، صداى گريه از خانه من خواهى شنيد مطلع مى شوى كه من از دنيا رفته ام .))
ابوالاديان : فدايت شوم ، معلوم است كه سخن شما راست و درست است ، و همين طور كه مى فرمائى خواهد شد ولى سؤ الى دارم و آن اينكه پس از شما امام كيست ؟
امام عسكرى عليه السلام : ((امام كسى است كه جواب نامه ها را از تو مطالبه كند.))
ابوالاديان : علامت ديگر امام پس از شما چيست ؟
امام عسكرى عليه السلام : ((امام كسى است كه بر جنازه من نماز بخواند.))
ابوالاديان مى گويد: علامت ديگر چيست ؟
امام عسكرى عليه السلام فرمود: امام كسى است كه از ميان هميانهاى طلا خبر دهد.))
ابوالاديان مى گويد: ابهت امام عسكرى عليه السلام مرا گرفت ، ديگر نپرسيدم كه منظور چه هميانى است برخاستم خداحافظى كردم نامه را گرفتم بسوى مدائن رهسپار شدم ، نامه ها را به صاحبانشان دادم جواب نامه ها را گرفت و به سامره برگشتم همين كه وارد خانه امام حسن عليه السلام شدم صداى گريه شنيدم فهميدم كه امام عسكرى عليه السلام دار دنيا را وداع كرده است ولى ديدم گروهى دور جعفر كذاب را گرفته اند و به او به عنوان امام تهنيت مى گويند و بعضى به او تسليت مى گفتند.
در اين ميان كسى آمد و به جعفر گفت : جنازه برادرت را غسل داده اند، بفرمائيد بر جنازه نماز بخوانيد ديدم جعفر برخاست و همراه گروهى براى انجام نماز رهسپار شد، با خود گفتن : عجبا! اگر امام مردم ، بى دين بشود، معلوم مى شود كه همواره دين از اول سست بوده است ، چون من جعفر كذاب را مى شناختم كه همواره با ساز آواز و شرابخوارى سر و كار داشت ، من هم دنبال جعفر براه افتادم تا ببينم جريان به كجا منتهى مى شود.
كنار جنازه امام عسكرى عليه السلام رسيديم جعفر پيش ايستاده و همراهان پشت سرش ، گفتم ديگر كار از كار گذشت ، ناگهان پرده سفيدى كه در حجره آويزان بود بلند شد، ديدم كودكى نورانى پيدا شد، رداى جعفر را گرفت و فرمود: اى عمو! پس برو، من سزاوارترم كه بر جنازه پدرم نماز بخوانم ، جعفر مانند نقش بر ديوار هيچ نتوانست بگويد و كنار رفت .
آن كودك مشغول نماز شد و پس از نماز همين كه خواست برود به من رسيد و فرمود: جواب نامه ها را به من بده ، نامه ها را به او دادم ، رفت به حجره ، با خود گفتم حمد و سپاس خدا را كه دو علامت از علاماتى كه امام عسكرى عليه السلام به من فرموده بود ظاهر شد، نزد جعفر آمدم و گفتم اين طفل كه بود؟
گفت : من اصلا چنين كودكى را نديده ام و نمى شناسم .
مسافران قمى و جعفر كذاب :  
روز بعد ديدم گروهى از اهل قم آمده بودند به زيارت امام عسكرى عليه السلام نائل شوند، مطلع شدند كه حضرت از دنيا رفته است ، پرسيدند: امروز امام و حجت خدا كيست ؟
گروهى جعفر كذاب را نشان دادند، اهل قم نزد جعفر آمده و سلام كردند و گفتند: پول زيادى كه مخصوص امام عليه السلام است براى شما آورده ايم ، دستور داد پولها را بگيرند.
گفتند: ما هر وقت خدمت امام عسكرى عليه السلام مى رسيديم و پولى نقد مى آورديم نام صاحبان پول را حضرت مى بردند و حدود مبلغ را از درهم و دينار مى فرمود، شما هم اگر امام هستيد و جانشين برادر خود مى باشيد مبلغ و عدد و اسم صاحبان پول را بگوئيد.
جعفر گفت : مردم از من علم غيب مى خواهند، مگر برادرم علم غيب داشت ؟
اهل قم گفتند: در چنين صورت ما پول را نخواهيم داد.
دستور دستگيرى امام زمان عليه السلام  
جعفر ديد با اين وضع به هدف شوم خود نمى رسد، نزد معتمد عباسى خليفه وقت رفت و گزارش داد كه برادرم امام عسكرى عليه السلام پسرى دارد و او بر جنازه پدرش نماز خواند (امام عسكرى عليه السلام براى حفظ فرزندش حضرت حجت (عج ) از دشمنان ، تولد او را به كسى نفرموده بود.) خليفه ، ضد ماءمور به فرماندهى شخصى بنام ((رشيق )) به خانه امام عسكرى عليه السلام فرستاد و به او دستور اكيد داد كه برو به خانه امام عسكرى عليه السلام همه حجره ها را جستجو كن ، بى آنكه اجازه بگيرى وارد خانه شو.
رشيق با ماءمورين به خانه امام عسكرى عليه السلام آمدند و همه حجره ها را گشتند تا به آن حجره كه در آن پرده سفيد آويزان بود رسيدند، پرده را بلند كردند دريائى آنجا ديدند كه در وسط آن ، كودكى سجاده انداخته و نماز مى خواند، رشيق بيكى از ماءمورانش دستور داد كه برو، و آن كودك را بگير. آن ماءمور تا به سراغ كودك آمد در ميان آب غرق شد.
رشيق به ديگرى دستور داد، ديگرى وقتى خواست به طرف كودك رود در آب غرق شده با فرياد بلند تقاضاى كمك كرد، او را نجات دادند، حضرت با كمال وقار نماز را تمام كرد و سپس در پيش روى ماءموران از حجره بيرون آمد. ماءموران گويا چوب خشكى شده بودند. اصلا نتوانستند كوچكترين آسيبى به كودك كه حضرت حجت (عج ) بود برسانند.
همين موقع بود كه حضرت مهدى عليه السلام غايب شد و غيبت صغرى به وقوع پيوست .(9)
منتظر...
ما را در سایت منتظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : س.افصحی didaryar بازدید : 171 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1391 ساعت: 15:58

بسم اللّه الرحمن الرحيم

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى اباَّئِهِ فى هذِهِ السَّاعَةِ وَفى كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقاَّئِداً وَناصِراً وَدَليلا وَعَيْناً

حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

منتظر...
ما را در سایت منتظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : س.افصحی didaryar بازدید : 476 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1391 ساعت: 23:48